' تصویر استعاری پناهندگان، علل بروز و تهدیدات احتمالی در چند اثر متاخرتر سینمایی | پرنیان
هنر و سرگرمی موضوع ماه — 07 اکتبر 2014

مجید بسطامی

 

موضوع پناهندگان و پناهندگی یکی از قدیمی‌ترین موضوعاتی است که سینمای جهان و به‌ویژه سینمای قصه‌گوی هالیوود به آن پرداخته و البته بسته به شیوه کار دست‌اندرکاران آثار، دوره زمانی و شیوه تولید اثر در هالیوود، مواضع فرهنگی-سیاسی حاکم بر جامعه امریکا و مواردی دیگر، نوع تصویری که از آنها ارائه شده متفاوت بوده است. آنها گاه متجاوزینی خطرآفرین و دردسرساز نمایش داده شده‌اند و گاه مظلومانی که باید در پناه دست‌های یاری‌گر قرار بگیرند. این عمدتا ایدوئولوژی حاکم بر استودیوها بوده که جای دوست و دشمن را مشخص می‌کرده است. در سال‌های اخیر که به لطف تغییر سیستم تولید در استودیوها، کارگردانان رکن وزین‌تری یافته‌اند و از آزادی عمل و استقلال رای بیشتری برخوردار شده‌اند می‌بینیم که رویکرد انتقادی به مواجهه جهان غرب با دنیای پیرامونی‌اش در سینمای هالیوود و یا فیلم‌هایی که به نوعی هالیوود در تولید یا عرضه آنها نقشی داشته افزایش یافته و به تدریج این سینما از لاک محافظه‌کار و صرفا مدافع سنت‌ها و ارزش‌های رایج در جامعه امریکا و سازنده پدیده‌ای که در دهه‌های گذشته به «رویای امریکایی» شهرت یافته بود، خارج شده و بر وجوه هشداردهندگی و نقدکنندگی خود افزوده است. به‌تدریج شاهدیم که در فیلم‌ها، بی‌توجهی به همین هشدارها در زمینه شکاف فقیر و غنی به بروز فاجعه انجامیده و در جهان‌های عمدتا آخرالزمانی و بعد از «فاجعه نهایی» پناهجویان و پناهندگان که انعکاسی از وضع موجود هستند به قهرمانان داستان مبدل می‌شوند؛ اگرچه بخشی از آنها در بروز خود فاجعه نقش داشته‌اند.

در میان خیل فیلم‌هایی که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به این موضوعات پرداخته‌اند در اینجا بر سه فیلم متاخرتر تمرکز شده با یادآوری این نکته که بخش‌هایی از این معرفی‌ها پیشتر در نشریه سینمایی ۲۴ انعکاس یافته است.

 

الیزیوم Elysium

در این اثر علمی-خیالی که عنوانش را به‌طور عمد از یک واژه مذهبی برگرفته، تلاش پناهندگان فقیر و گرسنه و بیمار برای رسیدن به بهشتی که ثروتمندان برای خود برساخته‌اند به فرجامی نه چندان تاریک ختم می‌شود.

سال ۲۱۵۴، بشریت به دو گروه تقسیم شده: فقیران که بر روی زمینی انباشته از تبه‌کاری، بیکاری، فقر و فساد زندگی می‌کنند و ثروتمندان که در ایستگاهی فضایی نزدیک به زمین به نام الیزیوم روزگار خوشی دارند بدون درد و بیماری و نداری. آرزوی هر یک از زمینیان این است که روزی بتوانند شهروند آن بهشت موعود شوند حتی اگر شده به صورت قاچاق! مکس یکی از آنهاست. یک سارق سابق که از زمان بزرگ شدن در یک یتیم‌خانه همیشه چشم به آسمان داشته اما حالا که در یک کارخانه سازنده روبات‌های مورد نیاز در هر دو سرزمین مشغول بکار است آرزویش را هر روز دست‌نیافتنی‌تر از قبل می‌بیند تا اینکه روزی در اثر حادثه‌ای در کارخانه آسیب می‌بیند و به او گفته می‌شود بیش از ۵ روز زنده نخواهد ماند…

elysium_interior

در اثر قبلی تحسین شده همین کارگردان، «منطقه ۹» دیده بودیم که چگونه وی مضامین سیاسی-اجتماعی-اقتصادی را به شکلی هنرمندانه در قالب فیلم علمی-خیالی هویت‌دار و متفاوت عرضه می‌کند. در آنجا بحث اصلی در مورد گسترش حومه‌نشینی و حلبی‌آبادها در اطراف شهرهای بزرگ بود و اینجا در ادامه همان روش فیلمسازی، موضوع شکاف موجود میان (کشورهای) شمال و جنوب و زمینه‌های مخاطره‌آمیز آن از جمله گسترش مهاجرت‌های غیرقانونی، فقدان امنیت پایدار و نقض حقوق اولیه انسان‌ها با استعاره‌هایی تصویر شده است. نکات ظریف زیادی در فیلمنامه برای این شبیه‌سازی‌ها انجام شده از جمله مواجهه روبات‌های حافظ امنیت با مکس که بسیار شبیه رفتار پلیس‌ در کشورهای امروز غربی با مهاجران و گروه‌های اقلیت جامعه است و همین‌طور، رفتارهای ماشین‌وار را در مورد سایر مسئولیت‌های شرکت اعم از مشاوره و درمان می‌بینیم که احتمالا بخشی از آن به تجربه زندگی خود بلومکمپ در افریقای جنوبی و قبل از مهاجرت خانوادگی به کانادا بازمی‌گردد.

 

اسنوپیرسر Snowpiercer

کارگردان جوان کره‌ای که پیش‌تر با میزبان Host، اثر تحسین شده‌اش در زمینه تلفیق مضامین اجتماعی و بی‌عدالتی‌های طبقاتی با مایه‌های سینمای ترسناک شناخته شده بود نشان داده که در عین علاقه‌مندی به چنین مضامین سیاسی-اجتماعی از پیشینیان خود هم به‌خوبی تاثیر می‌گیرد.

۱۷ سال بعد از یک فاجعه زیست‌محیطی که بشر برای حل مشکل گرم شدن زمین اجرا کرده اما به یخ‌بندان سراسری منجر شده، تمامی بشریت در یک قطار فوق مدرن که سالی یک بار دور زمین می‌گردد برای بقا در حال نزاعی مداوم هستند. ساکنان پرشمار ته قطار که پست‌ترین و حیوانی‌ترین زندگی ممکن را دارند به رهبری اجرایی جوانی به نام کرتیس و رهبری معنوی گیلیام، در تدارک آخرین شورش علیه ساکنان مقتدر و ستمگر جلوی قطار به رهبری ویلفرد هستند تا شاید این بار برخلاف همه تلاش‌های ناموفق قبلی بتوانند کنترل قطار را به دست بگیرند و به این نکبت طولانی پایان دهند.

snowpiercer

این فیلم در قالب فریبنده علمی-خیالی در واقع خیلی به‌قاعده و از سر قناعت از قواعد و فرمول‌های سینمای علمی-خیالی استفاده کرده تا صرفا بتواند این جهان عجیب و بدیع آخرالزمانی را برسازد و به مخاطبان بباوراند. ورای این کاربرد، مسئله اصلی درانداختن پرسش‌های کهن فلسفی در قالبی نو است. پرسش‌هایی چون آیا بشریت را راه خلاصی از اختلاف طبقاتی، بازگشت به کمون اولیه و زندگی برابر و خارج از چارچوب‌های نظام کاپیتالیستی وجود دارد؟ آیا می‌توان روزی را شاهد بود که در آن استعدادهای آدمیان بدون هیچ نوع سوءاستفاده، تنها در خدمت همه انسان‌های دیگر به صورت برابر باشد و خلاف و ستم‌کاری و اعتیاد و نابرابری از جامعه رخت ببندد؟ پاسخ کارگردان به این پرسش‌ها بسیار جسورانه اما تاریک و نافرجام است و به راحتی و سرراست هم عرضه نمی‌شود بلکه لازم است تا کرتیس، قهرمان داستان به همراه گروهی از مردان و زنان هم‌پیمانش ادیسه‌وار از فرودست‌ترین قسمت‌های این جامعه به شدت طبقاتی (که البته در عرض گسترش یافته!) در میان انفجار و کشتار و قربانی دادن و قربانی گرفتن و ایثار و فداکاری و نمایش همه جلوه‌های عظیم انسانی راهی به سوی فرادست‌ترین طبقه جامعه که در لوکوموتیو زندگی می‌کند بیابند.

snowpiercer11

اما نتیجه می‌تواند حتی تلخ‌تر باشد وقتی متوجه شویم که برادر بزرگ‌تر این مجموعه، سیستم‌های کنترل‌کننده به مراتب قوی‌تر و پیچیده‌تری از نسخه جورج اورول دارد و دریابیم گویا خلاصی از فرمول‌های کاپیتالیسم ممکن نیست چون این فرمول‌ها بخشی از طرح حیات این سیستم است و بهتر از هر پدیده دیگری به حفظ تعادل‌هایی که برهم خوردن آنها به پایان انسانیت منجر می‌شود کمک می‌کند و آیا فرجام این قطار خود بهترین گواه بر این ادعا نیست؟ آیا این به‌ظاهر آدم و هوای جدیدی که عامدانه از میان اقلیت‌های قومی و نژادی (دختر آسیایی و پسر سیاه‌پوست) انتخاب شده‌اند می‌توانند برسازنده یک جامعه بدون بی‌عدالتی جدید باشند؟

 

هر دو قسمت از مجموعه سیاره میمون‌ها

سری جدید مجموعه سیاره میمون‌ها با تولید دو اثر در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴ به‌طور جدی بر مقوله‌هایی چون تضادهای قومی در جوامع مدرن، بحران مهاجران و پناهندگان، شکاف‌های طبقاتی، فرهنگی و اجتماعی در میان جوامع غربی و فرجام درگیری و نزاع معهود و غیرقابل اجتناب ناشی از این تضادها می‌پردازد.

در فیلم اول، Rise of the Planet of the Apes سزار که یک شامپانزه متولد آزمایشگاه است به لطف یک نوع ویروس تولید مرکز تحقیقات آلزایمر به یک میمون باهوش و رهبر میمون‌ها تبدیل می‌شود که برای حفظ عزت گروهش سر به طغیان می‌گذارد.

rise-of-the-planet-of-the-apes

فیلم آشکارا درباره رابطه جهان اول با جهان پیرامونی است. شما می‌توانید در میمون‌های برده‌ی قصه، تجسمی از هر دسته از اقلیت‌ها را ببینید: سیاهان، آسیایی‌های در حال رشد، مسلمانان ساکن بریتانیا و نظایر اینها. فلیم می‌گوید رفتار دوگانه ما با این گروه که از یک سو آنها را هم‌پا و هم‌راه خود می‌کنیم و از سوی دیگر چون شهروندانی حاشیه‌ای با آنها مواجه می‌شویم تخمه کینه و نفرت را در آنها می‌پروراند. مثلا نگاه کنید به سکانسی که ویل و زن زندگی‌اش، سزار را به پارک جنگلی نزدیک سن‌فرنسیسکو برده‌اند تا او بتواند آزادانه در طبیعت اطراف گشت بزند و بعد مواجه خانواده‌ای دیگر با حیوان خانگی قلاده‌دار این پرسش را برای سزار که تاکنون می‌پنداشته ویل پدر واقعی اوست پیش می‌آورد که او به راستی کیست. فردی آزاد یا برده‌ای دربند. همین نکته و وقایع درون محل نگهداری میمون‌هاست که به مرور در ذهن سزار تشکیل و سازماندهی نوعی ارتش علیه انسان‌ها را تقویت می‌کند و سبب رد پیشنهاد ویل برای بازگشت به خانه می‌شود. یادمان باشد که اکثر انفجارات چند ساله اخیر در بریتانیا (موطن کارگردان فیلم) که به مسلمانان مربوط می‌شده توسط کسانی انجام شده که در همین کشور متولد شده و عموما تحصیل کرده بوده‌اند.

در فیلم دوم، طلوع سیاره میمون‌ها Down of the planet of the apes که بسیاری از منتقدان از آن به عنوان بهترین بلاک‌باستر تابستان ۲۰۱۴ یاد کرده‌اند و به دوره بعد از فاجعه نهایی می‌پردازد، جای شمال و جنوب و جهان اول و جهان پیرامونی تغییر کرده است. در اینجا انسان‌ها در کلونی‌های کوچک حکم شهروندان غربی را دارند که به پناه‌جویان جدید مبدل شده‌اند و باید برای تعمین حداقل‌های زندگی، با ساکنان آن جهان پیرامونی مذاکره و بعضا التماس کنند! و البته بی‌اعتمادی دوطرف نسبت به یکدیگر عمیق‌تر از آن است که بتواند به یک دوستی پایدار و فراگیر میان دو گروه منجر شود.

Dawn-Of-The-Planet-Of-The-Apes

فیلم استعاره‌ای بی‌نظیری درباره جنگ‌طلبی و حرکت مسیر صلح به جنگ است. اینکه همیشه، حتی اگر مردانی خردورز و آینده‌نگر در دو سوی تقابل باشند که از رفتن به سمت نابودی‌های نزاع اکراه دارند، کسانی هستند که بنا به علل یا دلایلی –انتقام، نفرت، ماموریت، طمع، قدرت‌طلبی، حسادت…- مسیر را هموار می‌کنند و آنها که در ظاهر بیش از همه از یکدیگر نفرت دارند، بیشتر از همه هم در جهت این خواسته‌ی مشترک، جنگ، حرکت می‌کنند. این سخن جدیدی نیست اما اینجا با صبر و حوصله و مقدمه‌چینی، دراماتیک و جذاب بیان شده و می‌تواند در این زمانه استعاره برای بسیاری از نقاط پرحادثه جهان باشد و هشدار به اینکه ممکن است فرایند چنین جنگ‌طلبی «برآمدن سیاره میمون‌ها» باشد.

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان