' سینمای خانگی این روزها چه ارمغانی آورده؟ | پرنیان
هنر و سرگرمی — 08 نوامبر 2011

چه کسی اصرار داشت این ماشین‌ها را استارت بزند؟

ماشین‌ها ۲ **

Cars 2 

مک‌کویین بعد از کرکری‌های رقبای بین‌المللی تصمیم می‌گیرد با دوست عزیزش میتر راهی مسابقات جهانی شود جایی که نتایج استفاده از یک نوع سوخت جدید و پاک می‌تواند به انقلابی در تولید سوخت خودرو منجر شود اما در همان گام اول، میتر ناخواسته وارد دنیای رقابت جاسوس‌های خطرناک بین‌المللی می‌شود که همگی به پیروزی یا شکست پروژه سوخت جدید علاقه‌مندند.

همیشه نوابغ نبوغ‌آمیز عمل نمی‌کنند؛ گاهی راهی جز پذیرش شکست نیست. کمپانی موفق پیکسار که تا قبل از فیلم حاضر به نظر نمی‌رسید در این عرصه خطایی مرتکب شود، مجموعه‌ای از خطاهای پی درپی را عملی کرده است. اول اینکه برای فیلم فوق‌العاده‌ای مثل ماشین‌ها که سرنوشت همه چیز و همه شخصیت‌ها در آن به فرجام می‌رسد دنباله ساخته است؛ با کدام ظرفیت داستانی؟

خطای دوم این است که شخصیت اصلی قصه را تغییر داده اما شخصیت اول قسمت قبل را هم‌چنان حفظ کرده است. شکی نیست که میتر، یک کامیون یدک‌کش درب و داغان و خل و چل در قسمت اول خیلی مورد توجه قرار گرفت شاهد اینکه مثلا آمار فروش عروسک‌های آن اگر از عروسک‌های مک‌کویین بیشتر نبوده باشد کمتر نبود. اما اینها به معنای این نیست که او ظرفیت نقش یک شدن را داراست (نگاه کنید مثلا برایش چطوری یک نقش مقابل مونث ساخته‌اند که با صد من سریش هم به میتر نمی‌چسبد).

خطای سوم این است که قصه اصلی را کشانده‌اند به ماجرای جاسوس‌بازی آنهم در مورد اصلاح سوخت! نه آن ژانر و نه این موضوع هیچکدام برای بچه‌ها، نوجوانان یا حتی بزرگسالان جذابیت زیادی ندارند. بچه‌ها (از جمله دختر من) که از سر تا ته فیلم حتی متوجه یک رابطه بین شخصیت‌ها نمی‌شوند و بزرگترها (البته آن معدودی که قصه‌های جاسوسی را می‌فهمند) هم قاعدتا نمی‌آیند بین این همه فیلم مطرح جاسوسی، عاشق این قصه شوند. اما همین موضوع سبب از دست رفتن جذابیت قصه برای بسیاری از تماشاگران، طولانی شدن بیش از حد قصه (چون لازم بوده که هر طور که هست در یک چهارم پایانی دوباره پای مک‌کویین را به ماجرا بکشند و همین ماجرا را کش داده) و خشونت بی‌دلیل (مثلا نگاه کنید به ماجرای شکنجه مامور امنیتی امریکایی) شده است.

حتی حضور در شهرهای مختلف آسیایی چون توکیو یا شهرهای اروپایی هم به قصه یا فضاسازی‌ها ظرفیت‌های زیادی فراتر از فیلم قبلی نداده و فقط تنوع مدل‌های خودرو (و احتمالا جذب اسپانسرهای مالی) را به دنبال داشته است.

قبل از اکران فیلم اصلی، به سنت رایج نمایش فیلم‌های انیمیشن، یک قسمت کوتاه دنباله‌سازی برای داستان اسباب‌بازی به نمایش درآمد. قصه باربی و کن که خود را در کوله مدرسه بانی، صاحب جدید عروسکها مخفی کرده‌اند تا در کنار خانواده وی به هاوایی، به ماه عسل بروند اما خود را در کنار عروسک‌ها و در میانه زمستان می‌یابند. به همین دلیلی وودی و باز و سایر عروسک‌ها تلاش می‌کنند که تمام برنامه مسافرتی آنها به هاوایی را در خانه بازسازی کنند. به نظرم مشاهده چندباره این فیلم می‌توانست چندین برابر تماشای فیلم اصلی لذت‌بخش باشد.

 

یک فیلم تبلیغاتی خوب!

کپتن امریکا: اولین انتقام‌جو ***

Capitan America: the First Avenger

مدتی‌است که برخی غافلگیری‌ها در میان آثار هالیوودی زیاد شده است. آثاری را که از آنها انتظار بیشتری دارید ناامیدتان می‌کنند و بعد نمونه‌هایی که قرار نبوده اثر چندان برجسته‌ای باشند قابل توجه می‌شوند. کپتن (کاپیتان) امریکا از دسته دوم است؛ فیلمی که کاملا مشخص بود دستگاه تبلیغات رسانه‌ای هالیوود در جهت توافقات چند سال گذشته‌اش با پنتاگون تولید کرده است. البته تمایل به ساخت این اثر به سال‌ها قبل برمی‌گردد و کش و واکش‌های بسیاری بر سر تولید آن شکل گرفت اما آنچه که الان روی پرده است و تبلیغات خاصی که برای آن انجام شده کاملا به منظور جذب و تشویق جوانان به فداکاری برای کشور از طریق عضویت در ارتش است. واقعیت این است که فیلم بسی فراتر از علت‌های ساخته شدنش می‌رود.

گروهی اکتشافی در قطب، هواپیمایی را کشف می‌کنند که در داخل آن محفظه‌ای آشنا از ۷۰ سال قبل باقی مانده است. در بازگشت به آن روزها، امریکا به تازگی درگیر جنگ جهانی شده و سیل نیروهای داوطلب به جبهه‌ها گسیل می‌شوند اما کسی حاضر نیست استیو راجرز ریزنقش اما جان‌سخت را بپذیرد. یک دانشمند آلمانی به نام ابراهام ارسکین که مسئول پروژه‌ای فوق سری برای خلق ابرسرباز در ارتش امریکاست اصرارهای استیو برای عضویت در ارتش را می‌پذیرد و با تقاضایش موافقت می‌کند. در حالی‌که هیچکس در کمپ نظامی با این انتخاب موافق نیست اما سرباز نشان می‌دهد که انتخاب‌گرش اشتباه نکرده است.

جنبه‌های تبلیغاتی فیلم عیان‌تر از آن است که نیاز به توضیح باشد. از معرفی دلبستگی‌ها و آرزوهای قهرمان قصه تا پوسترهایی که از نیم‌رخ چهره کریس ایونس ساخته‌اند و طوری چهره او را تغییر داده‌اند که تداعی‌کننده تصویر گری کوپر در گوهبان یورک باشد (خود آن شاهکار هاکس در واقع فیلمی تبلیغاتی برای تشویق جوانان به شرکت در جنگ جهانی از طریق چهره کردن یک روستازاده مذهبی بود.) حتی سکانس طولانی عملیات یک نفره نجات جان گروه سربازان در فیلم، یادآور سکانس کلیدی فیلم هاکس در به اسارت گرفتن گروهی نظامیان دشمن توسط یورک است. تاکید استیو به اینکه یک بچه‌محل معمولی اهل بروکلین نیویورک است (در پاسخ به پرسش ضدقهرمان خودپرست فیلم که چرا ارسکین او را برگزیده) در کنار موارد متعدد دیگر یعنی یاداوری به مخاطب که با یک فیلم تبلیغاتی طرف است. اصلا این شخصیت کامیک در اوائل حضور امریکا در جنگ جهانی دوم با آن لباس خاص و سپر ویژه و قدرتمندی که نقش پرچم امریکا روی آن حک شده به همین دلیل خلق شده بود. اما وقتی به فیلم با صبر و حوصله و به‌دور از پیش‌داوری نگاه می‌کنیم با دو رویکرد دیگر روبرو می‌شویم. اولی به سخره گرفتن شیوه‌های تبلیغاتی از همین نوع ظاهری برای جذب و جلب سربازان است کما اینکه درجه کپتنی (کاپیتانی) را استیو نه از مقامات نظامی بلکه از سیاست‌مداران تبلیغات‌چی دریافت می‌کند اما وقتی در میان سربازان خط مقدم حاضر می‌شود عکس‌العمل تمسخرآمیز آنها برایش باورکردنی نیست.

نکته دوم به نحوه پرداخت شخصیت استیو توسط فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان مربوط می‌شود که ورای جنبه‌های تبلیغاتی شخصیت، به وی عمق زیادی می‌دهند. واقعیت این است که فیلم آشکارا از چاشنی حادثه و درگیری کم کرده و بیشترین ایجاز را در پرداخت سکانس‌های آنچنانی بکار برده و در عوض بخش عمده‌ای از زمانش را به قصه‌گویی پرحوصله و معرفی ابعاد مختلف شخصیت استیو اختصاص داد است. حتی تاکید براینکه استیو بیش از اینکه مخالف دشمن و دراندیشه ازپای درآوردن آلمان‌ها باشد با قلدرمسلکی قصد مقابله دارد نشان از درک بالاتری از فیلم تبلیغاتی دارد که مثلا در ترنسفورمرز شاهد نداریم.  

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

اعظم حضرتی

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان