' کسب وکارهای کوچک مهاجران | پرنیان

دکتر وحید طلوعی

چه چیزی مهاجران را به سمت کسب‌وکارهای کوچک می‌کشاند؟ بسیاری را دیده‌اید که می‌گویند: «می‌رویم و کاری راه می‌اندازیم.» ولی گاه می‌بینیم که در این میانه «افتاد مشکل‌ها.» اما این مشکلات همواره منشاء اقتصادی ندارند و گاه به زمینه‌های اجتماعی مهاجران در سرزمین تازه بازمی‌گردند. مهاجری متخصص را در نظر آورید که سرمایه‌ای هم از کشور خود به همراه آورده است و با این حال به دنبال یافتن کاری در حیطه تخصصی خود است، ولی به واسطه شرایط کاری در کشور میزبان، و در این‌جا کانادا، امکان یافتن کار در آن تخصص را نمی‌یابد. از هزینه‌های جاری زندگی نیز نمی‌توان گذشت. به همین سبب، گاه به توصیه دوست و آشنایی، در پی آزمودن بخت خویش در کسب‌وکار برمی‌آید که زمینه‌های کمک‌های موسسات مالی و سرعت فرایندهای اداری دخیل در امر نقل و انتقالات نیز وسوسه‌برانگیز است و به این ترتیب مهاجر وارد حوزه‌ای گسترده در مناسبات اقتصادی کانادا می‌شود. در کنار چنین افرادی برخی نیز با قصد و نیت را‌ه‌اندازی کسب‌وکار به کشور جدید آمده‌اند. اما چه کسب‌وکاری و با چه دانش و بینشی و در چه جایگاهی؟ نگاهی به آمار و ارقام بیندازیم.

بنا به تعریف آمده در دفترچه آمارهای اصلی کسب‌وکارهای کوچک (جولای ۲۰۱۲)، که وزارت صنایع کانادا هرچند سال نسخه ویراستۀ جدیدی از آن را منتشر می‌کند، کسب‌وکار کوچک شرکتی است با کارکنانی کمتر از ۱۰۰ نفر. به تعداد این شرکت‌ها در کانادا از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ به میزان ۱۰۰ هزار شرکت افزوده شده است که نشان می‌دهد سالانه حدود ۹ هزار شرکت از این دست در کانادا فعال می‌شود؛ کسب‌وکاری که ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی را فراهم می‌آورد. این‌گونه شرکت‌ها در کانادا در سال ۲۰۱۱ حدود ۵ میلیون نفر یا ۴۸ درصد نیروی کار را در استخدام داشته‌اند و کارکنان آنها میانگین درآمدی هفتگی ۷۶۳ دلار به دست آورده‌اند که البته از میانگین درآمد هفتگی ۸۵۲ دلار برای کل مشاغل کمتر است. با این حال، در کانادا ۲٫۴ میلیون محل تجاری ثبت شده است که از آن میان، نیمی از آنها شرکت‌های کاغذی‌اند. زنان ۱۷ درصد از کسب‌وکارهای کوچک را صاحب‌اند و فقط ۹ درصد زنان در شراکتی مساوی با مردان مالکیت این شرکت‌ها را برعهده دارند.

نکته جالب توجه دراین زمینه این است که در این آمارها هیچ توجهی به فعالیت مهاجران، به ویژه تازه‌مهاجران، در این بازار نشده است. با این همه، بررسی‌هایی کم‌شمار که در زمینه مهاجران و تازه‌مهاجران درگیر در امر کسب‌وکارهای کوچک صورت گرفته است اطلاعاتی اندک فراهم آورده است. در این‌جا تمرکز بر اقلیت‌های آشکار است که بنا به تعریف مرکز آمار کانادا افرادی‌ جز بومیان اولیۀ کانادایند که از نژاد قفقازی نبوده و سفیدپوست نیز نیستند. در کانادا ، تعداد این اقلیت‌های آشکار در ۲۵ سال گذشته رشد کرده است و این رشد عمدتاً از طریق مهاجرت صورت پذیرفته است.

بنا به آمار مالی سال ۲۰۰۹ مرکز آمار و تحقیقات وزارت صنایع کانادا درحوزۀ کسب‌وکارهای کوچک، صاحبان کسب‌وکارهایی از این دست از بین اقلیت‌های آشکار در کانادا حدود ۱۰ درصد بازار را در اختیار دارند -در این‌جا مبنا مالکیت حداقل ۵۰ درصدی است- و عمدتاً در بخش مواد غذایی و خدمات مسکن مشغول به کارند و ۱۱ درصد هم در کار صنایع دانش‌‌بنیادند. این اقلیت‌ها به دنبال صنایع کشاورزی (۳ درصد) یا محیط‌های روستایی (۲ درصد) نیستند. در این بین، کارکنان شرکت‌های این اقلیت‌ها بسیار کمتر از ۱۰۰ نفر است (فقط ۰٫۲ درصد آنها کارکنانی حدود ۱۰۰ نفر دارند) و عمدتاً هم در کبک قرار دارند. این گروه بسیار جوانند و ۱۵ درصد آنها کمتر از ۳۰ سال سن دارند. در مقابل، کسب‌وکار مهاجران تازه‌وارد عمدتاً در اونتاریو متمرکز است (۴۶ درصد) و بعد از آن در بریتیش‌کلمبیا (۱۸ درصد)، که دو ایالت چندقومیتی کانادایند.

در این میان، تازه‌مهاجران به کانادا حدود ۳ درصد از کسب‌وکارهای کوچک را بر عهده دارند،۱۰ درصد آنها به بخش مسکن و مواد غذایی وارد می‌شوند و همین میزان نیز در صنایع دانش‌بنیاد مشغول می‌شوند. مهاجران تازه‌وارد کمتر از ۳۹ سال سن دارند و عمدتاً مردان در این بخش فعالند. نکته در این‌جا آن است که ۴۲ درصد از این شاغلان در این‌گونه کسب‌وکارها فقط ۵ سال در این حوزه باقی می‌مانند، در حالی که این نسبت برای کانادایی‌های سفید برابر با ۲۵ درصد است و بنا به آمار سال ۲۰۰۵، اعضای گروه مهاجران بیش از ۱٫۵ بار بیش از نسبت دیگران در سال به این‌گونه مشاغل وارد می‌شوند. این گروه با بسیاری از مشکلات عمده در برابر راه‌اندازی و رشد کسب‌وکار روبه‌رو هستند، اما بنا به یافته‌های پژوهشی، کمبود مهارت‌های کاری مسایل بسیار مهم‌تری برای این گروه در بازار کار ایجاد می‌کند. این مسایل عبارتند از پیداکردن نیروی کار مناسب و کارا، تنظیم سطح پرداخت مالیات، به دست آوردن منابع مالی، سوددهی پایین، چالش با مقررات دولتی، کمبود مهارت‌های مدیریتی، نوسازی و بازسازی تجهیزات و تقاضای ناپایدار بازار (کارینگتون، ۲۰۰۵)

 در این‌جا می‌بینیم که برخی از این مشکلات ریشه در نابرابری‌های ساختاریافته در سطح اجتماعی دارد و در اصل به گونه‌ای تبعیض در جامعۀ مهاجرپذیر اشاره دارد. وقتی برخی از مهاجران از این امکان محروم می‌مانند که در زمینه شغلی خود به کار بپردازند، راه پیش پای آنها خوداشتغالی و تکیه بر خود است. این مسئله گاه مهاجر را در وضعی قرار می‌دهد که در او همۀ ناتوانی‌ها به رخ کشیده می‌شود و موجب صدمات روحی به او می‌شود. بسیارند کسانی که در کسب‌وکارهای معمول و آشنا، که چنان که دیدیم در حوزۀ مواد غذایی و مسکن است، با نارضایتی شغلی و احساس این‌که در جای خود نیستند شغل خود را عوض می‌کنند که باز هم دیدیم این آمار در میان مهاجران بیشتر است تا کانادایی‌های سفید.

 اما این همه ماجرا نیست. مسئله‌ای دیگر که برای کسب‌وکارهای کوچک مهاجران اهمیت پیدا می‌کند، مسئلۀ سرمایه اجتماعی است. سرمایۀ اجتماعی به زبانی ساده میزانی از روابط اجتماعی است که فرد در آن دخیل بوده و به واسطۀ این مداخلات اعتبار کسب کرده است. این‌که شما را در کار خود چقدر بشناسند در معادلات شغلی اثرگذار است. بسیارند کسبۀ موفقی که پس از مهاجرت گاه حتی جسارت ورود به عرصه کسب را از دست می‌دهند. علت آن است که فرد در این حالت خود را بسیار تنها می‌بیند و همه آن شبکه‌ای که او را به بافتار جامعۀ اقتصادی‌اش گره می‌زده در سرزمین جدید از دست رفته می‌بیند. اما آنان نیز که درگیر کار می‌شوند وابسته به همین سرمایه‌اند، سرمایه‌ای که برای اندوختن آن بسیاری عوامل دخیل است که اولین آن برآوردن سطحی از ارتباطات انسانی است. این ارتباطات علاوه بر آن که زبان‌دانی را در بر می‌گیرد، انواع ارتباطات فرهنگی غیرکلامی را نیز شامل می‌شود. از این روست که فرد به درون جامعه قومی خود برمی‌گردد و بدان متکی می‌شود.

مطالعات جامعه‌شناختی نشان داده‌اند که سرمایۀ اجتماعی مهاجرانی که به راه‌اندازی کسب‌وکاری در محیط جدیدشان مبادرت می‌کنند، تا حد زیادی وابسته به همان گروه قومی خواهد بود که از آن برخاسته‌اند. بنابراین عجیب نیست که کسب‌وکار مهاجران هر قوم برای خود آن قوم سامان‌دهی می‌شود و این به‌رغم نیکی‌هایی که دارد، دامنه کسب‌وکار را محدود می‌کند. بنابراین شبکۀ اجتماعی مهاجران اهمیتی بسیار دارد. محققان اجتماعی که در زمینه اقتصاد مهاجران کار کرده‌اند، معتقدند که در این میان، بستگی‌های خانوادگی، روابط قابل اعتماد، زبان و فرهنگ دخیل‌اند. این همه خود را در قالب شبکه غیررسمی ارتباطات قومی نشان می‌دهد که در نهایت در عرضه خدمات، جمع‌آوری اطلاعات و انتقال تجربیات کارآفرینی و خوداشتغالی اهمیت دارد و در نهایت موجب می‌شود که پیوندهای مفید کاری شکل گیرند. باید در این‌جا به نکته‌ای دیگر نیز اشاره کرد که شکل‌گیری کسب‌وکارها در خلال مناسبات غیر رسمی قومی است. گفت‌وگوهای افراد در محافل قومی محل عرضه تجارب و اشتراک فرصت‌هاست و به همین سبب، وجود نهادهای قومی نیز در این زمینه بسیار مهم‌اند؛ جایگاه‌هایی که افراد در آن گرد هم آیند و به گفت‌وگو بپردازند. در ضمن، وجود سازمان‌های مالی قومیتی و وجود سنت کارآفرینی از عناصر مهم در این زمینه‌اند. ارزش‌های فرهنگی و نیز کشور مبداء مهاجران نیز بر تشویق کارآفرینی در کسب‌وکارهای کوچک اثرگذار است. اعتماد، کار گروهی، پذیرش آرای همه و در نهایت نظر رهبر گروه از عواملی است که در محیط کار کانادایی بسیار بدان اعتنا می‌شود و این همه گاه با آنچه سها قندیلی در شماره پیشین پرنیان خودمداری خوانده است، ناهمخوان است.

نکته دیگر در خصوص کسب‌وکارهای کوچک این است که اکثر این مشاغل معمولاً به صورتی خانوادگی اداره می‌شوند تا از بار هزینه‌ها کاسته شود، با این حال همواره سهم زنان در گردش اقتصادی حاصل از کار ایشان نادیده گرفته شده است. این امر را دلال‌فر (۱۹۹۴) درباره کار زنان ایرانی در لوس‌آنجلس نشان داده است. در کنار این مسئله، یافته‌های وزارت صنعت کانادا نشان می‌دهد که ساعات کاری افراد خوداشتغال‌ از ساعات کار معمول کارکنان دیگر بیشتر است. حذف سهم زنان در کنار کار بیشتر اعضای خانواده آثاری بر ساخت خانواده بر جای می‌گذارد که البته می‌باید بدان چاشنی انتظارات فرهنگی را نیز افزود.

مکان‌یابی برای کسب‌وکار نیز مهم است. فرصت‌های پیش روی مهاجران علاوه بر ساختار اقتصاد محلی به بافتار اجتماعی‌-قومیتی منطقه نیز بستگی دارد. مناطق چندقومیتی فرصت‌های بیشتری برای مهاجران فراهم می‌آورند که این امر به سبب شکسته شدن الگوهای تقاضا و نیز به سبب دور شدن از تقاضای غالب ساکنان غیرمهاجر است. به این ترتیب، تاثیر مکان و قومیت بر کار مهاجران چنان است که لایت و روزنستاین (۱۹۸۹) از آن به عوامل تقاضای ویژه یاد می‌کنند. به این ترتیب، مسئله اسکان مهاجران نیز در منظری گسترده‌تر افراد را در جبری اجتماعی گرفتار می‌آورد. محل سکونتی که مهاجر در ابتدا برمی‌گزیند تا حد بسیار کسب‌وکار او را معین خواهد کرد. این امر یک جنبه دیگر نیز دارد. در شهرهای عمدۀ مهاجرپذیر کانادا، گردش کسب‌وکارهای کوچک، چنان که در آمار بالا دیدیم، بسیار بالاست و میزان ماندگاری مهاجران نیز در این دست کارها حدود پنج سال برآورد شده است. اگر از منظر کلان‌شهری به این شهرهای مهاجرپذیر بنگریم، که به واقع نیز هستند، درمی‌یابیم که مناسبات فردی در کلان‌شهرهایی از این دست بسیار متفاوت با شهرهای کوچک‌تری است که در آنها میزان اعتماد اجتماعی حاصل از شناخت بالاتر برآورد می‌شود. به این ترتیب، اعتماد در کلان‌شهرهایی چون تورنتو، ونکوور و کبک – که بیشترین تمرکز مهاجران نیز در آن‌جاست و بیشترین میزان شکل‌گیری شرکت‌های کوچک و کسب‌وکارهایی از این دست نیز در آنهاست – عنصری تعیین‌کننده است. فارغ از جنبه‌های حقوقی و اخلاقی، در راه‌اندازی این گونه کارها گاه اختلاف دریافت‌های ارتباطی و نیز ناآشنایی با مسایل حقوقی مخاطراتی را برای تازه‌مهاجران پدید می‌آورد. نحوه خرید نماد تجاری (فرانچایز) و عواقب آن از جمله مسایل مرتبط با مالکیت محل کار، نمونه‌ای از این دست است.

با این مختصر هم می‌بینیم که گویا در افتادن مشکل‌ها در این آسان، هزار نکته وجود دارد که گاه برخی از آنها از حیطه فردی بیرون است. موانع فرهنگی و اجتماعی سرزمین تازه بر سر راه مهاجران از آن جمله است. توجه به این منظر ممکن است کمک کند تا فرد شرایط فردی خود را اندکی آسان‌گیرانه‌تر بپذیرد و به این ترتیب، ماندگاری‌اش در این‌گونه مشاغل و در نهایت رضایتش بیشتر شود. چنین باد.

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان