' پیوند قبل یا بعد از مهاجرت: کدام موفق‌تر؟ کدام مفیدتر؟ | پرنیان
گزارش موضوع ماه — 20 آگوست 2013

انسیه غفوریان

ازدواج یکی از مهم‌ترین اتفاقات در زندگی هر فرد است. حال اگر این امر با مرحله پرچالش و جدیدی به اسم مهاجرت نیز همراه شود، بسیار بحث برانگیزتر می‌شود. این‌که زمان مهاجرت به کانادا یا هر کشور دیگری، مجرد باشیم بهتر است یا متاهل؟ امکان بروز چه مشکلاتی در هـر دو حالت وجود دارد؟ کدام مفیدتر؟ کدام موفق‌تر؟

ازدواج، یعنی برداشتن باری که برای آن به نیروی دو نفر نیاز است. یعنی تکمیل پازل نیمه‌کاره‌ای که فقط با حضور یک همراه و همسر کامل می‌شود. حال اگر به مسئولیت‌های زندگی متاهلی، مساله دوری و جداافتادگی از خانواده، دشواری‌های برقراری ارتباط با یک زبان بیگانه، چالش‌های یافتن کار مناسب و رویارویی با فرهنگ‌های جدید و… اضافه شود، وجود یک همسر و شریک در زندگی بیش از پیش ارزشمند می‌شود؛ البته همسر و شریک خوب و همراه!

به سراغ چند تن از دوستان مجرد و متاهل رفتیم و از تجربیات آنها در این خصوص، مطلع شدیم. و این‌هم حاصل این گفتگوها.

ازدواج، مانعی برای ادامه تحصیل؟

حامد، سی و پنج ساله و مجرد است. در تمام طول مصاحبه به آرامی سخن می‌گوید و سعی می‌کند احساس واقعی‌اش را در این خصوص بیان کند. مدت شش ماه است که در کانادا زندگی می‌کند و در ایران مدرس دانشگاه در رشته روان‌شناسی بوده‌ است.

چرا مجرد مهاجرت کردید؟ آیا به دوستانتان توصیه می‌کنید مجردی مهاجرت کنند؟

برای ادامه تحصیل درمقطع دکترا به کانادا مهاجرت کردم. چون هدفم درس خواندن و بازگشت به ایران است، بنا براین تصور          می‌کردم با ازدواج و قـبول تعهدات و مسئولیت‌های ناشی از آن به سختی به این هدفم برسم. با توجه به این‌که پس از ازدواج و مخصوصا مهاجرت، هزینه‌های زیادی برای زندگی دو نفر لازم است، لذا تصمیم گرفتم مجرد بمانم و مهاجرت کنم. با این حال، اکنون که در کانادا هستم، به این نتیجه رسیده‌ام که بهتر بود متاهلی مهاجرت می‌کردم. ازدواج ومهاجرت پس از آن، خللی در ادامه تحصیل به وجود نمی‌آورد اگر انتخاب همسر، به‌درستی انجام شود.

فشارهای روانی و فیزیکی ازجمله تنهایی، نداشتن همدم، همدل و هم‌زبان، نداشتن کسی به عنوان پشتوانه روحی و انگیزه‌دهنده در تمام مراحل تطبیق خود با محیط جدید، انجام دادن کارهای منزل به تنهایی و… واقعا سخت است. من به همه دوستان مجردی که قصد مهاجرت به کانادا را دارند و این‌جا مانند من و خیلی ازافراد دیگر، هیچ فامیل و آشنایی ندارند، توصیه می‌کنم به شرایط زندگی مجردی در جایی که خیلی از خانواده دور هستند و هیچ کسی کنارشان نیست بیشتر فکر کنند و بعد با آگاهی کامل از نتیجه آن مهاجرت کنند.

 شرایط زندگی زمانی که در ایران هستید و مجرد، با خارج از آن، در کانادا یا هر کشور دیگر، بسیار متفاوت است. چون در کشور خودشان، خانواده، دوستان، همکاران و عزیزان هستند و مردم به زبان آنها حرف می‌زنند و در نتیجه معنای واقعی تنها زندگی کردن را درک نمی‌کنند.

ازدواج، پلی به سوی کانادا

متاسفانه برای برخی از افراد، ازدواج با فردی که در کانادا و یا هر کشور خارجی دیگری زندگی می‌کند، یکی از بهترین شانس‌های زندگی است که ممکن است فقط یک‌بار در خانه آنها را بزند.

خانم میترا، سی‌ساله، کارشناس ارشد ادبیات فرانسه، یکی از افرادی است که در ایران، پس از قبولی در مصاحبه، شریک زندگی‌اش را انتخاب کرده و مدت چهار سال است که زندگی مشترک خوبی با همسرش دارد و دو سال است که در کانادا زندگی می‌کند.

خانم میترا، با توجه به این‌که شما بعد از قبولی در مصاحبه سفارت و اطمینان از انجام پروسه مهاجرت ازدواج کردید، آیا دلیل ازدواج همسرتان با خود را، داشتن امتیاز مهاجرت به کانادا نمی‌دانستید؟ آیا از این‌که متاهلی مهاجرت کردید، راضی هستید؟

خیلی ممنون از این‌که سوالتان را این‌قدر صریح بیان کردید. زمانی که تصمیم گرفتم ازدواج کنم، با خیلی از دوستانی که به صورت مجردی و متاهلی مهاجرت کرده بودند، مشورت کردم. عده‌ای از آنها، بیشتر، مجردهایی که در کانادا بودند، تشویقم کردند ازدواج کنم و با همسرم به کانادا بیایم، چرا که طعم تلخ تنهایی، دلتنگی و دوری از خانواده را چشیده بودند. عده‌ای دیگر بر این باور بودند که با فردی ازدواج کنم که خودش نیز یا در کانادا زندگی می‌کند یا این‌که در پروسه مهاجرت به کانادا قرار دارد تا مطمئن شوم که ازدواج برای او، تنها پلی به سوی کانادا نیست مخصوصا این‌که وی پس از انجام مصاحبه به پرونده اضافه می‌شود و بی‌دغدغه و استرس، مجوز ورود به کانادا را دریافت می‌کند.

دوستان متاهلم در کانادا، همان افرادی که زندگی مشترکشان پس از مهاجرت، دستخوش تغییرات ناگواری شده است، اصرار داشتند که اگر قصد دارم حتما در ایران ازدواج کنم و با همسرم مهاجرت کنم، تا زمانی که شناخت کافی از هم نداریم، مهاجرت نکنیم و اگر هم دچار مشکلاتی در زندگی مشترک هستیم از جمله شکاک بودن، بی‌قید و بند بودن همسر، راحتی بیش از حد در روابط با جنس مخالف، بی‌مسئولیت بودن همسر، بیش از حد وابسته بودن وی به خانواده‌اش و… قید مهاجرت را کلا بزنیم و همان‌جا زندگی کنیم.

ازدواج، خودش به تنهایی داستانی دارد و مهاجرت داستانی دیگر. برای هرکدام از این مراحل باید شرایط خاص خودش را داشت تا این‌که نه از ازدواج پشیمان شد و نه از مهاجرت.

خوشبختانه زمانی که با همسرم آشنا شدم، اعلام کردم که شاید برای ادامه تحصیل، مجبور باشیم به خارج از ایران، مثلا کانادا مهاجرت کنیم. نظر ایشان را در مورد زندگی خارج ازکشور پرسیدم. هرچند که همه عزیزانی که قصد ازدواج دارند، سعی می‌کنند خودشان را خوب نشان دهند. با این حال، خوشبختانه از یک نظر و متاسفانه از نظر دیگر، طولانی شدن زمان مهاجرت، انتظار پس از قبولی جهت گرفتن ویزا، زمان مناسبی است برای شناخت فرد مقابل. درهمین دوران انتظار، اگر با همسرم دچار اختلاف نظر زیادی می‌شدم، قطعا نه تنها مهاجرت نمی‌کردیم بلکه ازدواجمان هم به سرانجامی نمی‌رسید. حرف من این است که لطفا، با خودتان روراست باشید و کج‌خلقی‌های همسرتان را به خاطر بد بودن شرایط فرهنگی و اقتصادی و… ایران، توجیه نکنید. این شرایط به مراتب در کانادا، برای ما مهاجران تازه‌وارد، بدتر خواهد بود. این حقیقت که با مدرک ایران در کانادا کاری پیدا نمی‌کنید یا این‌که به سختی پیدا می‌کنید، مشکل‌ساز خواهد شد و شاید همسر شما با هر سطح تحصیلاتی که دارد، مجبور بشود دوباره یک لیسانس یا حتی فوق دیپلم از این‌جا بگیرد، و این، نیازمند صبر و همدلی با یکدیگر است.

تاثیر عشق و تفاهم در مهاجرت موفـق

تجربه‌ای اززندگی دوستان مجرد یا متاهل خود دارید که مثلا از این‌که متاهل یا مجرد مهاجرت کرده‌اند، پشیمان شده باشند؟

جواب را می‌توانم با یک جمله از فرانکلین، نویسنده ودانشمند آمریکایی، شروع کنم: «ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کسانی که داخل شهرند سعی دارند از آن خارج شوند و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند.» متاسفانه زمانی که در ایران هستیم، جامعه نگاه خیلی بدی نسبت به طلاق دارد. علاوه بر این‌که بعد از طلاق، زنان از جانب دولت مورد حمایت قرار نمی‌گیرند وخانواده‌ها، دوستان و همه و همه تلاش می‌کنند زوج‌ها را به‌رغم نداشتن تفاهم، به زور کنارهم نگه دارند و با دادن وعده‌های گوناگون از قبیل: «دعوا نمک زندگی است» یا «یک بچه بیارید، زندگی‌تون گرم می‌شه» و …مانع از هم پاشیده شدن کانون سرد خانواده آنها شوند. غافل از این‌که وقتی همین زوج، به هر دلیلی (تحصیل، کار، کلاس گذاشتن برای دوستان، همرنگ جماعت شدن و…)، به کشوری همچون کانادا مهاجرت می‌کنند، متوجه آزادی‌ها وحقوق خود می‌شوند و لذا به راحتی جدا از هم زندگی می‌کنند. پس لطفا اگر در زندگی مشترکی که در ایران دارید، عشق و تفاهم جایی ندارد، مطمئن باشید که مهاجرت و به قول بعضی‌ها تغییر آب و هوا و شرایط جامعه، نه تنها روابطتان را با هم بهتر نمی‌کند که همه‌چیز بدتر هم می‌شود.

انتخاب آگاهانه

حسین، مجرد، سی وسه‌ساله و مهندس برق است و مدت یکسال است که به کانادا مهاجرت کرده و هم اکنون مشغول تقویت زبان و انجام کار پاره‌وقت صندوق‌داری است.

چرا درایران ازدواج نکردید و مجردی مهاجرت کردید؟ بهتر نبود متاهل می‌شدید و به همراه همسرتان مشکلات مهاجرت را تحمل می‌کردید؟

سوال بسیار خوب ومهمی پرسیدید. چه کسی هست که از ازدواج کردن و در آمدن از تنهایی بدش بیاید؟ تا زمانی که در ایران بودم، فقط فکر کار کردن و پول درآوردن بودم، البته اگر پولی پیدا می‌شد. تا این‌که تصمیم گرفتم برای زندگی بهتر و شاید تحصیلات بیشتر به کانادا مهاجرت کـنم. پروسه مهاجرت را با موفقیت گذراندم و دیگر زمان انتظار برای ویزا بود. برای همین خانواده، عزیزان، آشنایان، همه وهمه آستین بالا زدند تا دختر مناسبی را برای من پیدا کنند. خودم هم خیلی تلاش کردم فرد مناسبی پیدا کنم که خوب، نشد. به خواستگاری دخترانی رفتم که متاسفانه بعد از این‌که می‌فهمیدند قصد آمدن به کانادا را دارم، بدون این‌که حداقل تظاهر کنند که می‌خواهند زمان بیشتری برای شناخت همدیگر داشته باشیم، جواب مثبت خود را اعلام می‌کردند واظهار می‌کردند که با هم تفاهم داریم. حتی برای یکی از این دخترخانم‌ها، البته منظورم همه نیست، بیماری من هم مهم نبود. به دروغ به ایشان گفتم که من بیماری خاصی دارم که در بعضی مواقع فراموش می‌کنم کجا هستم و کسی را به خاطر نمی‌آورم. ایشان در کمال ناباوری گفتند که مشکلی نیست و به من علاقه دارند و احساس می‌کنند که من مرد زندگی‌اشان هستم. خیلی تعجب کردم به خاطر این‌که ما تنها یک هفته بود با هم آشنا شده بودیم و از قبل هیچ شناختی از هم نداشتیم. به من گفت که خیلی دوست دارد مثل دخترعمویش، که در مالزی زندگی می‌کند، به خارج برود و به دیگران پز بدهد. واقعا نمی‌دانستم چه جوابی به ایشان بدهم. وقتی به ایشان گفتم که رفتن من قطعی نیست و به احتمال زیاد در مرحله مدیکال پرونده من بسته می‌شود، نظرش نسبت به من عوض شد و آن‌جا بود که بیماری من برایش مهم شد. شاید باورتان نشود اگر بگویم که به خواستگاری چند نفر رفتم و چقدر هزینه گل و شیرینی دادم (با خنده). دخترخانم متین و خوبی از جانب یکی از دوستان معرفی شد، به خواستگاری وی رفتیم. پدر خانواده بعد از این‌که متوجه شد قصد مهاجرت به کانادا را دارم، بلافاصله مخالفت کرد و خواستگاری بی‌نتیجه تمام شد. برخی ازخانواده‌ها هم که ایرادهای بسیاری می‌گرفتند که خوب، شاید حق داشتند، این که تکلیف کارم در کانادا مشخص نیست و نکند به دخترشان سخت بگذرد و…. این شد که دیگر مجرد مهاجرت کردم و در این‌جا، دنبال یک فرد مناسب می‌گردم. فردی که انتخابش خود من باشد نه کانادا بودنم، چرا که خودش نیز در کانادا زندگی می‌کند و تا حدی با مشکلات و تغییرات پس از مهاجرت آشنایی دارد. البته امیدوارم چنین شخصی را پیدا کنم به خاطر این‌که فرهنگ و قوانین جدید و متفاوت زندگی مشترک در این‌جا و همچنین الگوبرداری از زندگی کانادایی‌ها، معنای اصلی ازدواج را از بین برده و بیشتر عزیزان تمایل به زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی دارند تا هر زمان که دوست داشته باشند، خود را از قید و بند مسئولیت خلاص کنند.

طبق بررسی‌های انجام شده، تعداد قابل توجهی از دانشجویانی که برای ادامه تحصیل به کانادا مهاجرت کرده‌اند (ویزای دانشجویی) با افرادی ازدواج می‌کنند که خانواده آنها در ایران برایشان در نظر گرفته‌اند. این امر دو مشکل به همراه می‌آورد: مساله اول این‌که شاید دخترخانم یا آقاپسر مورد نظر فقط و فقط به خاطر کانادا، تصمیم به ازدواج گرفته باشد. دراین نوع ازدواج، فرد بعد از ورود به کانادا و یادگیری زبان و شناخت محیط و حقوق خود درخواست طلاق می‌کند، چه به صورت رسمی چه غیر رسمی. مشکل دوم این است که شناختی که از راه اینترنت، تلفن، چت و ایمیل انجام شود، در اغلب موارد نتیجه قابل قبولی به دنبال نمی‌آورد. چه بسا آقا یا خانمی که در کانادا زندگی می‌کند، به دروغ حرف‌هایی زده باشد که مثلا من در این‌جا فلان چیز را دارم و فلان قدر حقوق دارم و دوستانم چنین هستند و چنان، و متاسفانه همه این دروغ‌ها، زمانی فاش شود که عروس‌خانم در بیشتر مواقع، یا آقا داماد، پس از انتظار طولانی برای گرفتن ویزا و دیدن یار، در کانادا متوجه دروغ‌های همسر بشود و دیگر هیچ.

در آخرمی‌توان گفت: «ازدواج مجموعه‌ای از مزه‌هاست؛ هم تلخی و شوری دارد، هم تندی و ترشی و هم شیرینی و بی‌مزگی»(ولتر). امیدوارم همه دوستان، پس از مهاجرت نیز، زندگی آرامی در کنار عزیزانشان داشته باشند و به همراه شریک زندگی خود، با صبر و تحمل و تلاش، بر مشکلات مهاجرت غلبه کنند.

یادآوری: به احترام حفظ حریم خصوصی افراد، از اسامی مستعار استفاده شده است.

متن این نوشتار در این صفحات از نسخه اینتراکتیو شماره ۱۳ در دسترس است.

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(5) دیدگاه خوانندگان

  1. با سلام
    برایم خیلی عجیب و تازه بود که دیدم یک آقا هم مانند من که یک خانم در شرف دریافت ویزا هستم با همین مشکلات در زمینه ازدواج روبه رو بوده؛ولی باید به این دوست عزیر بگویم همه هم مثل هم نیستند برای مثال شما می توانید با یک خانم ایرانی مقیم کانادا ازدواج کنید که مطمین هم باشید که شمارو به خاطر اقامتتان می خواهد. م هم همین تصمیم رو گرفتم

  2. البته اصلاح می کنم جمله آخرمو که شمارو به خاطر اقامتان نمی خواهد.

پاسخ دادن به حمیدرضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان