'
ابد و یک روز از تبارِ اجتماعیهایی است که با صراحت، مفهوم درد انسانِ آسیبدیده را با حنجرهای صاف، آن هم به خطابه میگوید. چیزی را برای من و تو روایت نمیکند و قصه نمیبافد، شخصیتها را هم مثل مجسمههای کوکی به جان فیلم نمیاندازد، مثل اجتماعیهای دیگر هم یک مشت درد بیدرمان را پاراگرافبندی نمیکند که از ابتدا تا آخر نفستنگهی ترحّم خفهات کند؛ نه. درست وسط حیاط خانه قرارت میدهد، ماجرا از بیخِ گوش تو رد میشود. حوادث در اطراف تو در حال وقوع است و تو کافی است سر به این طرف و آن طرف برگردانی تا بتوانی آنها را ببینی.
این اجتماعیِ تاریک، به طرز عجیب و غریبی زنده و جاندار، در مغزت در جستوخیز است. ریتم تندی دارد که ممکن است سوهان اعصاب باشد اما روان است. چیزی که ابد و یک روز دارد بُرّندگیِ تیغاش است. از آن ضرباتی که در لحظه نمیفهمیاش، اما به خود که میآیی، میبینی چه زخمِ ساده و عمیقی برداشتهای.
ابد و یک روز بدبختیهای بیست و چهار ساعتهی خانوادهای را به تصویر کشیده که دو برادری که سرپرستان خانواده هستند، به اعتیاد و مخلفاتاش سخت مشغولاند و بانوانی که عضو این خانواده هستند قربانیانِ این ماجرا هستند. اما آنها فقط در سطحِ قربانیِ صرف باقی نمیمانند. حضور آنها در ابد و یک روز به نحوی طراحی شده که هریک میتوانند در هدایتِ رفتار برادرهایشان تأثیر غیر قابل انکاری داشته باشند. چیزی که عیناً در جامعهی ایرانی وجود دارد. قدرتمندتر از همه، شخصیت سمیه است که ناتوان در سیاستگذاری برای کنترلِ اوضاع نیست. حتی در این فیلم قربانیها نیز به روالِ لعنتشدهی معمول خود نمیروند. هیچکس در این خانه آنقدر ضعیف نیست که نتواند بلند شود و فریادِ از سر درد خود را سر بدهد. آری، در این خانه مردِ معتادی هست، اما در برابرِ آن دختری با کولهپشتی و مواد مخدری وجود ندارد که به خاطر اعتیادِ برادرش از خانه فرار کند و شبها در پارک و مترو بخوابد! سمیه با برادرِ معتادِ خود ارتباط میگیرد، او را هیچگاه از خود نمیراند. روستایی در فیلم خود همین کارها را کرده که بعد از گذشت روزهای متمادیِ بعد از فیلم، باز هم وقتی که اسمِ ابد و یک روز میآید نه تنها یک روز بلکه شاید ـ اما نه قطعاً ـ تا ابد در ذهن میماند و پرسه میزند.
دیالوگها در ابد و یک روز ساختمانِ فاخر و شکیلی دارند. نمونهاش این جملهی کوتاه است که: «خراب شود خانهای که بزرگتر ندارد.» آری دیالوگها به طرز تحیرآوری معنا دارند به طوری که یک آن وسطِ شلختگیهای دعوای دو برادر، از زبانِ شخصیتها کلامی گفته میشود که من و تو میمانیم که واقعاً به تماشای زندگیِ فلاکتبارِ قشرِ پایین جامعهمان نشستهایم یا جمعی با طرز تفکری والا که از بدِ حادثه در این خانه گردِ هم آمدهاند؟! مثلاً زمانی که اعظم علت این را که زیاد به خانهی پدریاش نمیآید، اینگونه بیان میکند که: «این خانه آنقدر از درد آغشته است که نمیتوان در آن زیست»؛ این فاصلهی روشنفکرانهای که اعظم بدان مایل است، این تراژدیِ پرمایهای که موجب ازدیادِ غلظتِ تأثیرگذاریِ فیلم میشود؛ از کجا میآید؟
حتی محسن هم در این فیلم معتادِ صرف نیست. شخصیت تخریبشدهای هست، ولی به طور کلی از هم پاشیده نیست. از آن معتادهایی نیست که من و تو به دیدنِ آنها یک عادتِ سمج داریم؛ نه. به فضیلتِ معرفت آراسته است و عواطفِ قابل احترامی دارد. این حسِ من به این شخصیت است که جراحتی را که از فیلمهای اجتماعیِ توخالی برداشتهام، از میان میبرد. فیلمهایی که به من حتی لذتِ رنج را هم عطا نمیکنند.
دیگر اجتماعپردازی با انداختنِ مخاطب در یک جریانِ صافِ بی ملات جواب نمیدهد، مخاطب چیزِ بیشتری از یک فیلمِ اجتماعی میخواهد. و ابد و یک روز این مایهی شوقانگیز را در خود دارد.
اما چیزی که در ابد و یک روز من و تو را بیشتر متلاطم میکند، این است که گاهی پیش میآید که حس میکنیم دیگر بُریدهایم. یک دفعه دلمان میخواهد از جا برخیزیم و از آن خانهی لعنتشده بیرون بزنیم؛ ولی متأسفانه یا خوشبختانه، حقیقت این است که هنوز تا سرِ کوچه نرسیده بر میگردیم، از لای در به آرامی نگاه میاندازیم و پاورچین پاورچین وارد میشویم. و در جایی مینشینیم که بتوانیم به راحتی همه را ببینیم. شاید راهپلههایی که به پشت بام راه دارد، بهترین جا باشد.
نویسنده: محمد مهدیه
]]>یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. پیرزنی بود که ۷ دختر قد و نیم قد داشت. هفتمی که از همه خوشگلتر بود، اسمش نمکی بود. آنها، در خانهای زندگی میکردند که ۷ در داشت. هر شب نوبت یکی از دخترها بود که موقع خواب، درها را ببندد. یک شب که نوبت نمکی بود، همهی درها را بست تا رسید به در هفتم. اما فراموش کرد در هفتم را ببندد. نصفههای شب که شد، پیرزن از صدای خِرخِر و نفسِ بلند، بیدار شد. گفت:
– کیه این وقتِ شب؟ آمده خانهی ما، که این طور مثل غول صدای نفسش میآید؟
پاشد و نگاه کرد، دید که یک دیو از در وارد خانه شده و گفت:
– عمرت بسوزه نمکی، بختت بسوزه نمکی، شش در رو بستی نمکی، یک در رو نبستی نمکی. این مهمان ناخوانده آمد توی خانه ما.
در همین موقع صدای دیو بلند شد:
– هی بر شما، هو بر شما، کفش دریده بر شما، مهمان رسیده بر شما، جایی ندارد در شما؟
مادر نمکی گفت:
– عمرت بسوزه نمکی، بختت بسوزه نمکی، شش در رو بستی نمکی، یک در رو نبستی نمکی! زود باش برو درِ اتاق (پنجدری) را برای آقا دیوه باز کن.
نمکی با ترس و لرز از جایش بلند شد و رفت درِ اتاق پنجدری را برای دیو باز کرد. باز دیو صدایش را بلند کرد و گفت:
– هی بر شما، هو بر شما، کفش دریده بر شما، مهمان رسیده بر شما، خوانی ندارد در شما؟ نانی ندارد بر شما؟
مادر نمکی گفت:
– عمرت بسوزه نمکی، بختت بسوزه نمکی، شش در رو بستی نمکی، یک در رو نبستی نمکی! پاشو شام شبی برای دیو درست کن.
بیچاره نمکی بلند شد و نصف شب خاگینهای درست کرد و نان آب زد و برای دیو بُرد. دیوه تمام اینها را که یک لقمه کرد، باز صدایش را بلند کرد:
– هی بر شما، هو بر شما، کفش دریده بر شما، مهمان رسیده بر شما، خوابی ندارد در شما؟
پیرزن گفت:
– عمرت بسوزه نمکی، بختت بسوزه نمکی، شش در رو بستی نمکی، یک در رو نبستی نمکی! پاشو برای مهمان رختخواب آماده کن.
چند ساعتی که گذشت و خوابیدند، دیو از جایش بلند شد و نمکی را گذاشت توی کیسهاش و از خانه، بیرون رفت. نمکی از خواب بیدار شد و فهمید که توی کیسهی آقا دیوه گیر افتاده، با خودش فکر کرد و گفت:
– آقا دیوه بگذار زمین تا بروم کمی آب بخورم.
آقا دیوه گفت:
– سر و صدا نکن.
و بعد کیسه را زمین گذاشت، نمکی را از توی کیسه بیرون آورد که برود کنار رودخانه و آب بخورد.
نمکی دید هوا تاریک است و چشم جایی را نمیبیند، چند تا تکه سنگ گذاشت توی کیسه و خودش رفت بالای درخت، قایم شد. دیوه هم به خیال اینکه نمکی توی کیسه است، کیسه را گذاشت روی پشتش و به راه افتاد. یک کمی که راه رفت، دید نمکی سنگینی میکند. گفت:
– نمکی، چرا اینقدر سنگین شدی؟
دید نمکی جواب نمیدهد. تعجب کرد و کیسه را زمین گذاشت و دَرش را باز کرد. دید به جای نمکی یک عالمه سنگ توی کیسه است. دیوه عصبانی شد. همه جا را گشت. این طرف را بو کرد، آن طرف را بو کرد و بعد نمکی را بالای درخت دید. دوباره گذاشتش توی کیسه و به راه افتاد.
رفت و رفت تا رسید به یک قصر بزرگی بالای کوه. نمکی را از کیسه درآورد و گذاشت زمین و بعد دسته کلید قصر را از شاخش درآورد و درِ قصر را باز کرد. به نمکی گفت:
– بیا تا اتاقهای قصر را به تو نشان بدهم.
آقا دیوه درِ همهی اتاقها را باز کرد و آنها را به نمکی نشان داد. توی اتاقها پُر بود از لباسهای قشنگ و جواهرات و سکههای طلا و نقره. اما درِ دو اتاق را باز نکرد. هر چقدر به نمکی اصرار کرد به حرفش گوش نداد و گفت:
– اگر زن من شدی تمام این جواهرات و سکههای طلا مال تو میشه و گرنه میکشمت و میخورمت.
نمکی از ترسش قبول کرد و گفت:
– البته که زن تو میشوم، چه کسی بهتر از تو؟
نمکی خودش را راضی نشان داد و برای اینکه خودش را از دست دیو نجات دهد، باید فکر چارهای میکرد. از طرفی هم خیلی دلش میخواست بداند توی آن دو تا اتاق چیست. آقا دیوه وقتی دید نمکی راضی شده گفت:
ما دیوها هفت روز سیر و پُر میخوریم و هفت روز پشت سرهم میخوابیم و هفت روز هم بیداریم و الان نوبت خواب من است و بعد سرش را روی بالشت گذاشت و خوابید. وقتی دیوه خوابش برد، نمکی، دسته کلید را از روی شاخ آقا دیوه برداشت و رفت در اتاقها را باز کرد. درِ اتاق اول را که باز کرد، دید، چند تا دختر توی اتاق زندانی هستند.
وقتی نمکی رفت توی اتاق و دخترها او را دیدند، گفتند:
– ما را نجات بده، آقا دیوه ما را زندانی کرده و دست و پاهای ما را با زنجیر بسته، هرکدام از ما گرفتار این دیو شدیم و چون راضی نشدیم زنش بشویم، ما را توی این اتاق زندانی کرده.
نمکی گفت:
– من زنجیرها را از گردن و پاهای شما درمیآورم و شما را آزاد میکنم.
توی همان اتاق نمکی چشمش به یک سگ افتاد. نمکی جلو رفت و زنجیری را که دور پای سگ بود باز کرد. یک دفعه صدایی مثل ترکیدن بادکنک بلند شد و از جلوی سگ یک جوان خوش قد و بالا بیرون آمد.
نمکی و دخترها از دیدن جوان رشید خیلی تعجب کردند. جوان خوش قد و بالا به زبان آمد و گفت:
– من پسر پادشاه هستم، یک شب من توی قصر خواب بودم، قصر من هفت دَر داشت و کنار هر دَری یک نگهبان با شمشیر ایستاده بود. نگهبان هفتم خوابش گرفت و شمشیر را گذاشت زیر سرش و خوابید. دیوه از در هفتم وارد قصر شد و من را گذاشت روی شاخش و با خودش به این قصر آورد و به من گفت:
– طلسم کشتن من به دست توست و من باید تا صد سال تو را نگه دارم و بعد از صد سال به جای اینکه تو من را بکشی من تو را بکشم و من را طلسم کرد و به زنجیر بست.
نمکی گفت:
– ای دادِ بیداد، اگر دیو بیدار شود، چه کار کنیم؟
شاهزاده گفت:
– توی اتاق کناری یک حوض بلوری است و توی آن حوض یک ماهی قرمز است که شیشه عمر این دیو توی شکم آن ماهی است.
نمکی گفت:
– کلید اتاقها دست من است.
بعد در اتاقها را باز کرد. شاهزاده دست کرد توی حوض و ماهی را گرفت. در همین موقع دیوه از خواب بیدار شد. با عجله به طرف اتاق آمد. شاهزاده شکم ماهی را پاره کرد و شیشه عمر دیوه را درآورد و توی دستش گرفت. دیوه وقتی شاهزاده را دید از او خواهش کرد و گفت:
– هر چه بخواهی به تو میدهم تا شیشه عمر من را نشکنی.
شاهزاده گفت:
– اول باید این دخترها را آزاد کنی و هرکدام را به شهر و دیار خودشان برگردانی.
آقا دیوه قبول کرد و دخترها را به شهر و دیار خود برگرداند. وقتی آقا دیوه برگشت، پرسید:
– دیگه چیکار باید بکنم؟
شاهزاده گفت:
– برو کنج حیات تماشا کن و ببین چطور شیشه عمر تو را میشکنم.
دیوه تا آمد به خودش بجنبد، شاهزاده شیشه عمرش را زد زمین. او هم دود شد و رفت به هوا.
شاهزاده که یک دل نه صد دل عاشق نمکی شده بود از او خواستگاری کرد و نمکی را به همراه مادر و خواهرهایش به قصر خودش برد. وقتی پدر و مادر پادشاه، نمکی و خواهرهایش را دیدند خیلی خوشحال شدند.
نمکی و شاهزاده با هم ازدواج کردند و شش برادر شاهزاده هم با شش خواهر نمکی ازدواج کردند. این بود که ۷ شبانهروز در قصر جشن و شادی برپا کردند.
(۱)
ضحاک در شاهنامه
در گزارش شاهنامه، جمشید پادشاهی نیکخوی است که ناگهان تیرگی بر جان او چیره میشود و به یزدان ناسپاس میگردد. شاهنامه در آغاز، از نیکیهای او داد سخن میدهد و گزارش میکند که او چگونه گیتی را آباد ساخت. آنگاه به ناگهان «ز گیتی، سرِ شاهِ یزدانشناس / ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس». اینجا است که شاهنامه از پیدایش «ضحاک» سخن میگوید.
ضحاک، که با نام «بیور اسپ» خوانده میشود، فرزند مردی نیکخوی به نام «مرداس» است که شاه «تازیان» شمرده میشود. تازی، نامی است که ایرانیان، از دیرباز «عرب» را با آن نشان میدادهاند. ضحاک که گویا ناپاکزاده نیز بوده است، با کژراههنمایی «ابلیس»، شبی چاهی بر سر راه مرداس میکند و او در چاه افتاده و جان میسپارد.
پس از این که ضحاک بر تخت شاهی تازیان مینشیند، باز ابلیس با جامهی یک خوالیگر نزد او میآید و برای او خورشهای رنگارنگی فراهم میآورد. به گزارش شاهنامه، مردم تا آن زمان گوشتخوار نبودهاند و به خوردن گیاهان بسنده میکردند. نخستین بار، ضحاک است که گوشت میخورد و این گوشتخواری، چنان او را خوش میآید که از خوالیگرش میخواهد درخواستی از او کند. ابلیس، درخواست بوسهای بر شانههای ضحاک را پیش میگذارد و پس از این بوسه، ناپدید میشود.
بر جای این بوسه، دو مار سیاه میروید که هیچ درمانی بر آنها کارگر نیست. پس ابلیس، دوباره و این بار در جامهی پزشکی کارکشته به بالین او میآید و دارویی هراسآور به بیمارش پیشنهاد میکند: او باید هر روز، خون دو جوان را بریزد و مغز سرشان را به مارهایش بخوراند تا سیر شوند و او را بیش از این نیازارند. بدین گونه، ضحاک روزانه مغز سر دو جوان را به مارهایش میخوراند.
در ایران نیز، پس از ناسپاسی جمشید بر یزدان، شورشهای فراوان بر پای میشود. هر کجا کسی بر تخت فرمانروایی مینشیند و این آشفتگی، مهتران را به چارهجویی میاندازد. گروهی از سرداران ایرانی نزد ضحاک میشتابند و از او میخواهند برای آرامش کشور، به ایران آمده و بر آن سرزمین فرمان براند. پس ضحاک به درخواست ایشان، به ایران میآید و تاج بر سر مینهد.
جمشید از ایران میگریزد، اگرچه ضحاک او را مییابد و شاه را با کیفری هراسانگیز، با اره به دو نیم میکند. دو خواهرش، «شهرناز» و «ارنواز»، به زور، همسر شاه اهریمنی میشوند. کشتار هر شب دو جوان، از سوی ضحاک دنبال میشود و دو مرد نیکخوی به نامهای «ارمایل» و «گرمایل» در جستوجوی راه رهایی، به خورشخانهی ضحاک میآیند تا هر شب، مغز گوسپندی را با مغز یک جوان بیامیزند و از این راه، یکی از این دو جوان را از مرگ برهانند. چون این جوانان به دویست تن میرسند، ایشان را توشهای میدهند و به کوهستان میفرستند. این جوانان رهایییافته، نیاکان «کُرد»ها به شمار میروند.
پادشاهی شاهاژدها، هزار سال به درازا میکشد. چون ۹۶۰ سال از فرمانرواییاش میگذرد، در خواب میبیند که سه جوان به او یورش میآورند و کوچکترین آنها، با گرزی بر سر او میکوبد و به بندش میکشد. او خوابگزاران را فرا میخواند و خواب خویش را برای ایشان باز میگوید. یکی از ایشان، به گزارش شاهنامه «دلش تنگتر گشت و ناباک شد» و به شاهاژدها گفت که پسری زاده میشود که او را از تخت به زیر خواهد کشید. شاهاژدها به گرد جهان، در جستوجوی این کودک بر میآید.
فریدون، سومین پسر آبتین و فرانک، پوشیده از چشم دژخیمان ضحاک، زاده میشود. فرمانبران ضحاک، روزی «آبتین»، پدر فریدون را دستگیر کرده و مغزش را خوراک ماران میسازند. فرانک به مرغزاری میگریزد و فرزندش را به پیری خردمند میسپارد که با شیر گاوش «بَرمایه» / «بَرمایون» او را خوراک دهد. فرمانبران ضحاک، آنجا را نیز مییابند و گاو را میکشند. با این همه، فرانک زودتر آگاه شده و کودکش را از مرغزار، به البرزکوه برده است.
همان هنگام که فریدون در البرزکوه میبالد و جوانی برومند میشود، ضحاک توماری مینویساند و در آن، از درستکاری خویش سخنها میراند تا مردمان آن تومار را گواه شوند. ناگاه، آهنگری به نام «کاوه» به درون کاخ میآید و خشمگین، از ضحاک میخواهد فرزندش را به او بازپس دهند. کاوه با پس گرفتن پسرش، تومار ضحاک را نیز میدرد و با چرم آهنگریاش، به میدان شهر میآید تا همراهانی برای خویش بیابد که نزد فریدون شوند و نیرنگ ضحاک را در هم بشکنند.
فریدون که هماینک سپاهی پرشمار یافته، از دو برادرش «کتایون» و «برمایون» میخواهد گرزی چون کاسهی سر گاو برای او بسازند. پس با لشگرش به سوی بیتالمقدس میتازد که پایتخت ضحاک است. پیشکار ضحاک، که به نام «کندرو» خوانده شده، هر چه شاهاژدها را به رویارویی با فریدون میخواند، ضحاک سر باز میزند و به فرجام، فریدون با لشگرش به شهر میآید، با گرز گاو سر خویش بر سر ضحاک میکوبد و او را در کوه دماوند به بند میکشد.
دو خواهر جمشید، به دست فریدون آزاد شده و با او پیمان زناشویی میبندند. درفشی که کاوه از چرم آهنگریاش فراهم آورده بود، به نام خود او «درفش کاویان» خواندند و پس از او، هر شاهی این درفش را گرامی داشت و بر آن گوهرهایی نو آویخت تا درفش شاهی و نمایندهی چیرگی بر اهریمن باشند. بدین گونه چیرگی اهریمن فرجام یافت و فریدون، شاه جهان شد.
تانک کوچولو گلوله ها راشمرد.
فقط یکی دیگر برایش مانده بود! کاش راننده بازهم به او گلوله می داد.
بابا گفته بود : ((گلوله بازی بهترین بازی دنیاست))
تانک کوچولو با آخرین گلوله اش به شهر نزدیک شد.
وقتی به اولین خیابان شهر رسید ، از دیدن سقف ریخته ی خانه ها و مغازه ها تعجب کرد!
می خواست از راننده اش بپرسد چه کسی این بلا را سر شهر آورده؟!
راننده گفت: ((هیس…))
تانک کوچولو جلوتررفت ، چشم اش به پارک بازی افتاد . می خواست برود تاب سرسره بازی کند ، اما از تاب و سرسره خبری نبود. اسباب بازی های شکسته هر کدام گوشه ای از پارک افتاده بودند!
تانک کوچولو همه جا را نگاه کرد.
می خواست از راننده اش بپرسد چه کسی این بلا را سر پارک آورده؟!
راننده گفت: ((هیس…))
و دختربچه ای را به او نشان داد. تانک خوشحال شد .
یک کت بدون صاحب
اما تمیز آنجاست
یک کیف چرم قرمز
در لابه لای آنهاست
فکری قشنگ و زیبا
با قلب پاک دارند
آنها که بر لب تو
لبخند می گذارند
نامریی است جمله
ای کاش که بخوانی
بر روی آن نوشته
دیوار مهربانی
پایان
]]>سیاستهایی که مستقیماً بر کانادا تأثیر میگذارد:
• سناتور ساندرز محافظهکاری قسم خورده است که با تجارتهای بینالمللی آتی تحت پیماننامهی تجارت آزاد بین امریکا و کانادا (که از سال ۱۹۸۹ میلادی به اجرا در آمده) و پیماننامهی تجارت آزاد بین مکزیک، امریکا و کانادا (که از سال ۱۹۹۴ میلادی به اجرا در آمده) مخالف است. به عقیدهی وی این پیماننامهها باید بازبینی شوند و این بازبینی به طور حتم بر اقتصاد کانادا تأثیری زیانبار خواهد گذاشت، چرا که طبق آن ممکن است دسترسی کانادا به بازاری محدود شود که نفع هنگفتی برایش دارد. از طرف دیگر با محدودیت دسترسی کانادا به بازار امریکا، تولیدکنندگان کانادایی به صرفهجویی ناشی از تنوع کالا (وسعت کار) و صرفه به مقیاس دست نخواهند یافت. بنابراین خط مشی تجاری ساندرز میتواند پیامدهای منفی زیادی بر اقتصاد کانادا داشته باشد.
• یکی از راههایی که ممکن است به رونق اقتصاد کانادا کمک فراوانی کند، احداث خط لولهی کیستون (خط لولهی انتقال نفت خام کانادا به امریکا) است. پروژهای که از آوریل سال ۲۰۱۴ میلادی، به دستور وزارت خارجهی آمریکا، مسئول نظارت بر روند پروژههای اقتصادی فرا ملی در آمریکا، متوقف شده است. سناتور ساندرز یکی از مخالفین این پروژه از همان ابتدای احداث دو فاز آن در کانادا بوده است و قطعاً با انتخاب این فرد به عنوان رئیس جمهور احداث هرگونه پروژهی انتقال نفت از کانادا به امریکا به مدت ۴ سال به تعویق خواهد افتاد و این امر مزیتی برای کانادا به ارمغان نخواهد داشت.
سیاستهایی که به صورت غیرمستقیم بر کانادا تأثیر میگذارد:
• یکی از طرحهای سناتور سندرز، افزایش قابل توجه مالیات افراد با درآمد بالا و همچنین افزایش مالیات بر درآمد شرکتها است. این طرح، خلاف تأثیر زیانبارش از دیدگاه امریکا، میتواند پیامدهای مثبتی بر کانادا داشته باشد. به این معنا که از طرفی با افزایش مالیات افراد پر درآمد در امریکا، بسیاری از این افراد به فکر مهاجرت به کانادا میافتند و از طرف دیگر، با افزایش مالیات بر درآمد شرکتها در این کشور، کانادا مقصد مناسبی برای سرمایهگذاری و تأسیس شرکت میشود. با این حال، میزان تأثیر این طرح سندرز بر کانادا وابسته به میزان افزایش مالیات در امریکاست.
• با ریاست جمهوری ساندرز، بیثباتی سیاسی در امریکا افزایش مییابد. این بیثباتی ناشی از بنبست سیاسی احتمالی بین دولت ساندرز و مجلسی است که اغلب کرسیهایش در اختیار جمهوریخواهان است و قطعاً منجر به کساد بازار سرمایهگذاری در امریکا و متعاقباً انتقال برخی شرکتها و سرمایهها به کانادا میشود: کشوری که به نسبت از ثبات سیاستمداری بهره میبرد. البته رشد منفی اقتصاد امریکا که میتواند ناشی از این سیاست ساندرز باشد، رشد منفی اقتصاد کانادا را در بر خواهد داشت.
به طور کلی میتوان نتیجه گرفت پیامدهای مثبت انتخاب ساندرز به عنوان رئیس جمهور امریکا ناشی از طرحهایی مانند افزایش مالیات بر درآمد شرکتها و افراد پر درآمد و یا افزایش حداقل دستمزد کارکنان به نسبت پیامدهای منفی آن حاصل از لغو توافقنامه نفتا، جلوگیری از احداث خط لوله انتقال نفت و یا بیثباتی سیاسی امریکا به صورت غیر مستقیم و قابل چشم¬پوشی است. همچنین به نظر میرسد این طرحهای انتخاباتی ساندرز به رغم سود ناچیزی که به کانادا میرساند، پیامدهای زیانباری برای امریکا به همراه خواهد داشت. یقیناً کانادا از همسایگی با کشوری توانا بیشتر بهره میبرد تا از همسایگی با کشوری که با بیخردی به خود آسیب میزند، همان گونه که ضربالمثل «با ماه نشینی ماه شوی، با سنگ نشینی سیاه شوی» شاهدی بر این مدعاست.
سرچشمهها:
http://www.cbc.ca/news/world/forum-iowa-caucus-voting-day-1.3428569
http://www.queensjournal.ca/story/2016-01-21/opinions/young-canadians-american-politics-affect-you-too/http://www.fraserinstitute.org/blogs/how-would-a-bernie-sanders-presidency-affect-canada
تخریب های او اما، تنها محدود به حوزه های یاد شده محدود نمی شد، در واقع هر دم از این باغ بری می رسید. روزی وضعیت بحرانی گرمایش زمین که از نظر علمی ثابت شده و کانادای قبل از هارپر پیشتاز بسیج جهان برای مبارزه با آن بود، زیر سوال می رفت و با فضاحت از پیمان های زیست محیطی خارج می شد و روز دیگر با طرح موضوع تروریسم و دادن آدرس غلط موجبات ایجاد مشکل برای ایرانیان مهاجر را فراهم می کرد و در عین حال با انجام سفرهای رسمی در سطوح بالا نرد عشق با مادران تروریسم جهانی عربستان و اسراییل می باخت.
بر آنم که شاید تا ده سال آینده نیز از بلاهایی که هارپر بر سر کانادا آورد خواهیم شنید. هفته گذشته دیوید سوزوکی استاد کانادایی معروف که از پیش قراولان حفظ محیط زیست در سطح جهانی است در مصاحبه ای با سی بی سی اعلام کرد که به نظر او هارپر دست کم به دلیل بی توجهی ده ساله به موضوع گرمایش جهانی باید زندانی شود. سوزوکی معتقد بود کانادا به دلیل موقعیت جغرافیایی و نیز آسیب پذیری اقتصادی شدید از موضوع گرمایش جهانی باید در صف اول چاره جویی و مبارزه با این پدیده باشد، اما هارپر به عمد به واقعیتهای روشن و علمی در این زمینه بی توجهی کرده و باعث وارد شدن خسارت به کانادا در دراز مدت شده است که باید پاسخگو باشد.
معتقدم پیروزی تاریخی لیبرالها در سال ٩۴ و به زیر کشیدن هارپر اتفاق بسیار بزرگ و خوشایندی بود که نوید روزهای بهتری را برای ایرانیان می دهد. رفع تحریمهای دست و پا گیر و اصلاح قوانین مهاجرتی از پیامدهای فوری این تحول است و تغییرات مثبت دیگری نیز در راه است.
خوشحالم که با انرژی مثبت وارد سال جدید شدیم و امیدوارم این سال برای همه ما فرخنده و میمون و پر از اتفاقات خوب باشد.
نوروزتان پیروز
]]>اگر فقط برای تعطیلات کوتاه آخر هفته به مونترال آمدهاید یا برای اقامت ۱۲ ماهه اینجایید، این نرمافزارهای پرطرفدار برای گردش در شهر به شما کمک میکنند.
Société de transport de Montréal (STM)
Android – Apple
مانند نرمافزار رسمی حمل و نقل عمومی مونترال، استفادهکنندگان این نرمافزار میتوانند از جدولهای زمانی مترو و اتوبوس کمک بگیرند، از کرایهها مطلع شوند و با استفاده از تخمین مسافت آن نزدیکترین راه را پیدا کنند. در ضمن این برنامهی به روز، شما را از عملیات شهری و دیگر رویدادهای در جریان مطلع میکند که باعث میشود انتخاب بهتری نسبت به نقشههای Google باشد.
Transit
Android – Apple
نرمافزار بعدی که مانند STM عمل میکند، Transit است که گزینههای حمل و نقل عمومی و حتی گزینههای جایگزین مانند BIXI (کرایهی دوچرخه) و سوپر رانندههای منطقه (Uper driver) را پیدا میکند.
BIXI
Android – Apple
BIXI نرمافزار رسمی سیستم کرایهی دوچرخه در مونترال است. این نرمافزار مجانی، تعداد دوچرخهها و جایگاههای خالی موجود در هر ایستگاه را اعلام میکند و در عین حال، نقشههای کارآمدی در اختیار استفادهکنندگان نرمافزار قرار میدهد.
P$ Mobile Service
Android – Apple
آیا حوالی مونترال رانندگی میکنید؟ این نرمافزار به شما کمک میکند تا هزینهی پارکینگ خود را از هر جایی که هستید با گوشی هوشمند خود پرداخت کنید.
Venue Parking
Apple
این نرمافزار به رانندگان کمک میکند تا به راحتی محل پارکی نزدیک به مقصد خود پیدا و رزرو کنند. قیمتها و ارقام خوانا هستند و به افراد کمک میکند تا محل پارک مورد نیاز خود را پیدا کنند.
Taxi Diamond
Android – Apple
از بزرگترین سازمان تاکسیرانی مونترال، تنها با سه کلیک درخواست تاکسی کنید و هزینهی آن را هر طور که راحت هستید، چه با نرمافزار و چه به صورت مستقیم (نقدی، نسیه، کوپن یا کارت اعتباری) به راننده پرداخت کنید.
Mon RésoVélo
Android – Apple
این نرمافزار میتواند سفرهای شما با دوچرخه، سرعت متوسط، مسافت و مسیر شما را با استفاده از GPS گوشی هوشمند، ثبت کند. در ضمن شما میتوانید با استفاده از نقشهی مسیرهای عبور دوچرخهی مونترال سفرهای خود را بهتر برنامهریزی کنید.
Société des alcools du Québec (SAQ)
Android – Apple
با نرمافزار SAQ، شما اطلاعات جامعی در مورد فروشگاههای دولتی عرضهکنندهی مشروبات الکلی و شراب دسترسی خواهید داشت:
تخفیفهای فعلی، جستوجوی کالا (و موجودی کالا در فروشگاهها)، یافتن نزدیکترین فروشگاه SAQ و … .
Get a free WiFi
Apple
این نرمافزار به شما کمک میکند تا مکانهای دارای wi-fi رایگان Ile Sans Fil (ISF) و ZAP در کبک را شناسایی کنید. نقاط دسترسی در یک نقشه مشخص میشوند که به شما خواهد گفت که آیا در محدوده قرار دارید یا خیر.
Instaweather
Apple – Android
این یک نرمافزار جالب است که افراد میتوانند در طول سفر عکسهایی در آن قرار دهند. این نرمافزار محبوبترین نرمافزار در آمریکاست و در مونترال بسیار استفاده میشود.
Streetfood Quest
Apple
این برنامه به علاقهمندان خوراکیها کمک میکند که کامیونهای مواد غذایی و مکانهای عرضهکنندهی غذاهای خیابانی شهر (مانند مونترال که فرهنگ غذای خیابانی قوی است) را پیدا کنند. نوش جان!
Adbeus
Android – Apple
نرمافزار adbeus یک نرمافزار مستقل کافیشاپیابی است که بهترین کافههای شهر را معرفی میکند. این نرمافزار هم اکنون در مونترال، تورونتو، نیویورک و پاریس در دسترس است.
Breather
Android – Apple
نرمافزار Breather شبکهای شامل مکانهای زیبا و در صورت نیاز، خصوصی است که فضایی مناسب برای انجام کار، برگزاری جلسات یا تنها فضایی شخصی برای استراحت است. پس هر وقت نیاز داشتید، یک Breather برای ۳۰ دقیقه، چند ساعت یا یک روز کامل رزرو کنید.
منبع: بلاگ رسمی “Tourism Montréal”
]]>«کانادا» یک اشتباه زبانشناسی!!
نام «کانادا» یک اشتباه زبانشناسی جالب است که حاصل سوءتفاهم ژاک کارتیه کاشف و دریانورد فرانسوی است. زمانی که کارتیه وارد این سرزمین جدید شد، بومیهای منطقه سعی کردند از او برای دیدار از دهکدهشان دعوت کنند. کلمهی «دهکده» به زبان مردم بومی آنجا kanata بود. کارتیه گمان میکرد منظور بومیها از «کاناتا»، کل کشور است. بنا بر این او کشور را «کانادا» نامید که اکنون «کانادا» تلفظ میشود.
ریشهی نام استانها و مناطق کانادا
آلبرتا
نام این استان در اواخر سدهی نوزدهم از روی نام شاهزاده لویز کارولین آلبرتا (۱۹۳۹-۱۸۴۸) دختر چهارم ملکه ویکتوریا و همسر فرماندار کل کانادا لرد لورن گرفته شده است.
بریتیش کلمبیا
بخشی از نام این استان از «بریتانیا» و بخش دیگر آن از «کلمبیا» گرفته شده است که خدمهی آنها برای اولین بار این سرزمین را کشف کردند. نام این منطقه همچنین به ناحیهی کلمبیا بر میگردد که نامی بریتانیایی برای سرزمینی است که زیر آبهای رودخانهی کلمبیا قرار دارد. افزودن صفت «بریتانیایی» جهت تمیز دادن آن از «کلمبیا» و ایالت «واشنگتن» آمریکا که در اصل قرار بود به تبعیت از نام رودخانه، «کلمبیا» باشد، صورت گرفت. «کلمبیا» نامی شاعرانه برای قارهی آمریکا است که از سوی «کریستف کلمب» کشف شد. کلمبیا معمولاً به عنوان زن یا خدایی با لباس شب و کلاه فریژی شناخته میشد که به معنی روح آزادی و جستجوی آزادی تلقی میشد.
منیتوبا
اغلب معتقدند که منیتوبا از کلمات منیتوواپو و منیتوبو به زبانهای بومی کری (Cree) و اوجیبوا (Ojibwa) گرفته شده است که به معنی «تنگنای روح» است. دلیل انتخاب این نام برای این استان مشخص نیست، ولی اعتقاد بر این است که دلیل آن، تنگههای موجود در منیتوباست.
نیو برانزویک
این استان به افتخار برانزویک لونبورگ خانهی اجدادی پادشاه بریتانیایی جورج سوم، نیوبرانزویک نامیده شد.
نیوفاندلند و لابرادور
نیوفاندلند
نیوفاندلند که نام لاتین آن ترا نووا Terre-Neuve است، از سوی کاشف اروپایی احتمالی آن، «ژوائو فرناندس لاورادور» João Fernandes Lavrador پرتغالی قبل از ۱۵۰۰ میلادی نامگذاری شده است که قدیمیترین نام اروپایی در آمریکاست.
لابرادور
نام لابرادور احتمالاً از روی ژوائو فرناندس لاورادور برداشته شده است که در سال ۱۴۹۸ میلادی از این منطقه دیدن کرد و نام او به معنی کشاورز است.
نووا اسکوشیا
به لاتین به معنی «اسکاتلند جدید» است. در دههی ۱۶۲۰ چارلز اول گروهی اسکاتلندی را به منطقه فرستاد تا آنجا را به استعمار خود در آورند و نام لاتین آن در اعطای اراضی سال ۱۶۲۱ از سوی سر ویلیام الکساندر استفاده شد. اگر چه این منطقه بر اساس وافق بین فرانسه و بریتانیا تخلیه شد، نام آن همچنان باقی ماند.
اونتاریو
از نام دریاچه انتاریو گرفته شده است که به زبان انسانهای نخستین (اونیتاریو، کانداریو یا اونتاره) به معنیهای دریاچهی زیبا، درخشان یا دریاچه است.
جزیرهی پرنس ادوارد
از روی نام پرنس ادوارد، دوک کنت و استراترن و پسر جورج سوم و سپهبد ارتش بریتانیا در کانادا گذاشته شده است. سال بعد و قبل از انتقال وی به جبل الطارق در سال ۱۸۰۲، او فرماندار کل قوای آمریکای شمالی شد.
کبک
از کلمهی ” “Míkmaq kepékبه معنی «تنگهها» گرفته شده است.
ساسکاچوان
از نام رودخانهی ساسکاچوان به معنی «رودخانهی خروشان» در زبان بومی کری گرفته شده است.
منابع: ویکی پدیا و سایت Omitlimitations
]]>
نرم افزار Packpoint
شاید این روزها بیش از هر زمان دیگری، حضور تکنولوژی را در میان خود احساس میکنیم. طبیعی است که سفرهای ما نیز از این حضور، بهرهمند باشند. اگر بخواهیم تصویری از یک مسافرت با رنگ و بوی تکنولوژی بسازیم، حتماً گوشیهای همراه، یک گوشه از آن را خواهند پوشاند. برنامههای زیادی با هدف بهبود شرایط سفر ساخته شدهاند تا مسافرت را برایتان دلپذیرتر کنند. شاید شما از آن دسته آدمهایی باشید که ترجیح میدهید گوشیها را برای مدتی خاموش کنید و یا دستکم در زمان سفر از آنها فاصله بگیرید. اما گروه برنامههایی که قصد معرفی آن را داریم، شما را از آغاز تا پایان سفر همراهی میکنند و موارد لازم در سفر را به شما یادآور میشوند. از جمله این نرمافزارها، نرمافزار Packpoint است که طبق گفتهی سازندگانش، مورد توصیهی Washington Post, BBC, LA Times, CNN هم بوده است.
در این نرمافزار، پس از معرفی کردن جنسیت و مقصد، تعداد روزهای سفر را وارد نموده و پس از آن، نوع سفر (تفریحی یا کاری) را مشخص مینمایید. آنگاه بسته به نوع سفر، لیستی از پیش تعریف شده در اختیارتان قرار میگیرد و مواردی را انتخاب میکنید که در سفر نیاز دارید. اگر ورژن پولی این نرم افزار را تهیه کنید، علاوه بر موارد از پیش تعریف شده، میتوانید موارد مورد نظر خودتان را هم به لیست اضافه کنید.
پس از انتخاب موارد مختلف، در انتها لیستی از همهی موارد لازم تهیه شده و به صورتهای مختلف قابل به اشتراکگذاری با دوستان و همسفرانتان خواهد بود.
شبیه ساز عکاسی Camerasim
Camerasim یک نرم افزار شبیهساز عکاسی تحت وب است که به کمک عکاسهای آماتور آمده و به آنها کمک میکند تا با تغییر متغیرهای عکاسی از قبیل نور، سرعت شاتر، ایزو و سایر موارد دخیل در عکاسی، به طور مجازی از سوژهی موجود عکس گرفته و نتیجه را همان جا مشاهده کنند.
برای ورود به این نرم افزار از طریق وب، از نشانی زیر استفاده کنید:
http://camerasim.com/apps/original-camerasim/web/
این برنامه برای گوشیهای آیفون و تبلتهای آیپد، نرمافزار مجزا دارد.
از Coursera چه میدانید؟
Coursera.org یک پایگاه آموزشی است که با همکاری دانشگاهها و مؤسسههای معتبر (۱۳۹ ارگان) اقدام به تولید دورههای آموزشی (۱۸۱۶ دوره تا کنون) تحت وب نموده و به طور رایگان / پولی کلاسهای مجازی تشکیل داده و در اختیار کاربران خود (حدود ۱۸ میلیون نفر تا کنون) قرار میدهد. برخی از این کلاسها شامل تمرینهای ضمن دوره بوده و گاهی تمرینهای انجام شده، از سوی کسانی تصحیح میشود که دوره را با موفقیت گذراندهاند و برخی اوقات راجع به راهحلها مانند آنچه در فرومها رایج است، گفتوگو صورت میگیرد. بیشتر دورهها دارای زیرنویس انگلیسی بوده و در خلال درس به صورت اینتراکتیو سؤالاتی نیز پرسیده میشود. همچنین از طریق ایمیل به شما یادآوری میشود تا همگام با برنامهی کلاسی شما نیز مطالعهی خود را فراموش نکنید. در کل میتوان گفت این پایگاه چیزی فراتر از یک دیتابیس مطالب آموزشی به طور زنده و پویا شما را به دانستن و آموختن با روشهای نوین بر بستر تکنولوژی تشویق میکند.
]]>
الناز مالمیر
هدف از انتخاب این موضوع برای ترجمه، آشنا نمودن مخاطب با جایگاه «بهار» میان ملل مختلف بوده است؛ لذا در ترجمهی آنها به زبان انگلیسی وفادار بوده و از ارائهی معادلهای امثال در زبان فارسی خودداری شده است.
Spring won’t come from one flower.
(Persian Proverb)
ضربالمثل ایرانی: با یک گل بهار نمیشود.
Walk lightly in the spring; Mother Earth is pregnant.
(Native American Kiowa Proverb)
ضربالمثل سرخپوستان قبیلهی کیووا در امریکا: در بهار به آرامی گام بردارید؛ مادرمان زمین باردار است.
Half an hour in a spring evening is worth a thousand gold pieces.
(Japanese Proverb)
ضربالمثل ژاپنی: نیم ساعت از یک عصر بهاری به هزار سکهی طلا میارزد.
Many a sudden change takes place on a spring day.
(Irish Proverb)
ضربالمثل ایرلندی: بسیاری از تغییرات ناگهانی در روزهای بهاری اتفاق میافتد.
One swallow does not make a spring.
(French Proverb)
ضربالمثل فرانسوی: با یک پرستو، بهار نمیشود.
A year’s harvest counts on spring; a man’s success counts on his diligence.
(Chinese Proverb)
ضربالمثل چینی: محصول یک سال به بهارش وابسته است و موفقیت یک فرد به پشتکارش.
Spring is sooner recognized by plants than by men.
(Chinese Proverb)
ضربالمثل چینی: گیاهان زودتر از انسانها بهار را حس میکنند.
Spring is when you feel like whistling even with a shoe full of slush.
(English Proverb)
ضربالمثل انگلیسی: بهار زمانی است که حتی با کفشهای گِلی دوست دارید سوت بزنید.
Spring has come when you can put your foot on three daisies.
(English Proverb)
ضربالمثل انگلیسی: وقتی روی سه تا گل بابونه پا گذاشتی، یعنی بهار شده.
No matter how long the winter, spring is sure to follow.
(Guinean Proverb)
ضربالمثل کشور گینه: این که زمستان چقدر طول میکشد، اهمیتی ندارد، چرا که بهار حتماً می آید.
If you do not sow in the spring you will not reap in the autumn.
(Irish Proverb)
ضربالمثل ایرلندی: اگر در بهار نکاری، در پاییز درو نمیکنی.
The blossoms in the spring are the fruit in autumn.
(Latin Proverb)
ضربالمثل لاتینی: شکوفههای بهاری، میوههای پاییزی هستند.
A good year is determined by its spring.
(Portuguese Proverb)
ضربالمثل پرتغالی: سال خوب از بهارش مشخص میشود.
Plan your year in the spring, your day at dawn.
(Chinese Proverb)
ضربالمثل چینی: برای کل سال در بهار برنامهریزی کن و برای روز خود در سپیدهدم.
There is no winter without snow, no spring without sunshine, and no happiness without companions.
)Korean Proverb(
ضربالمثل کرهای: هیچ زمستانی بدون برف، هیچ بهاری بدون آفتاب و هیچ شادمانی بدون همراه وجود ندارد.
A kind word is like a spring day.
(Russian Proverb)
ضربالمثل روسی: «لغت محبتآمیز مانند یک روز بهاری است.»
In spring no one thinks of the snow that fell last year.
(Swedish Proverb)
ضربالمثل سوئدی: «هیچ کس در بهار به فکر برف سال گذشته نیست.»
When it is spring time, the grass will even grow under a big stone.
(Kurdish Proverb)
ضربالمثل کردی: «هنگام بهار حتی زیر تخته سنگ هم علف سبز میشود.»
]]>الناز مالمیر
اول فروردین است و بالأخره بهار به طور رسمی آغاز شده؛ هرچند زمستان خیال رفتن ندارد و هوا هم خیلی بهاری به نظر نمیرسد. دیگر زمانش رسیده از خواب زمستانی اجباری که همراه آب و هوای شمال شرقی میآید، بیدار شویم. زمانِ شروعی جدید است و همه اطرافیانمان به نظر شادتر میآیند. دوباره میتوان با انگیزه بیشتر به انجام کارهایی پرداخت که تا امروز به فردا میانداختیم.
همگی با شنیدن شعر «بارش اردیبهشت ماه، گلهای خرداد را به همراه دارد» به یاد میآوریم که حتی شرایط نامطلوب، میتواند نتایج زیبا داشته باشد. پس این شما و این هم کفشهای گلی، خانهتکانی عید و بارشهای بهاری: هر چقدر هم به نظر چندشآور باشند، از سرمای تلخ زمستان بهتر هستند.
پس کت و بارانیهای زمستانی خود را بتکانید، در و پنجرههای خانه را باز کنید تا هوای تازه جریان پیدا کند، موقع گردگیری به موسیقی گوش دهید و از خواندن نقلقولهای زیر لذت ببرید:
«شاید بتوانی تمام گلها را بکنی اما نمیتوانی جلوی آمدن بهار را بگیری.»
«بهار موسِم برنامهریزی و زمانبندی است.»
«حس عجیبی است!
زنده بودن زیر شکوفههای گیلاس.»
او گفت: «آیا بهار فرا میرسد؟» ، «بهار چگونه است؟»
«بهار درخشش خورشید هنگام باران و بارش باران هنگام درخشش خورشید است.»
«دوباره بهار است و زمین همانند کودکی است که شعرهای (طبیعت) را از بَر است.»
«اگر زمستان فرا رسیده باشد، آیا میتوان گفت بهار پشت سر گذاشته شده و خیلی دور است؟»
«به راستی بهار هیچ فایدهای ندارد، اگر میان مردم عشق و علاقه نباشد.»
«مردم همیشه مانع گسترش خوشحالی میشدند، به جز آنهایی که خود به خوبی بهار بودند.»
«عمیقترین ریشهها، هیچگاه به آمدن بهار شک نمیکنند.»
«اگر لغات، برگ بودند، بهار را ترجیح میدادید یا پاییز را؟»
«(بهار) یکی از آن روزهای ماه مارس بود که خورشید به گرمی میتابد و باد به سردی میوزد: زمانی که زیر نور آفتاب، گویی تابستان است و در سایه، گویی زمستان.»
«بهار به زبان طبیعت یعنی: «بیایید جشن بگیریم!» / «(بهار شیوه طبیعت برای اعلام جشن است.)»
«در بهار، در طول چهار ساعت و بیست دقیقه، صد و سی و شش نوع آب و هوای متفاوت را تجربه کردم.»
سرچشمه:
http://www.goodreads.com/quotes/tag/spring
[۱] Pablo Neruda
[۲] Leo Tolstoy, Anna Karenina
[۳] Kobayashi Issa
[۴] Frances Hodgson Burnett, The Secret Garden
[۵] Rainer Maria Rilke
[۶] Percy Bysshe Shelley
[۷] Victor Hugo, Les Misérables
[۸] Ernest Hemingway, A Moveable Feast
[۱۰] Jarod Kintz, This Book is Not FOR SALE
[۱۱] Charles John Huffam Dickens
[۱۲] Robin McLaurin Williams
[۱۳] Mark Twain
]]>
فرزندان ما مهاجران ایرانی، یا به قول معروف مهاجران نسل دوم، از آنجا که همزمان در هر دو فرهنگ ایرانی و غربی رشد میکنند و با دو تقویم کاملاً متفاوت سر و کار دارند، بهانههای زیادی برای شادی و بازی و سرگرمی دارند. آنها فارغ از این که بستر فرهنگی خانوادهشان چیست، در هرجای دنیا که باشند، این فرصت را دارند که مناسبتهای اصلی را به جا آورند، مثلاً میتوانند هم از شکلات جمع کردن شب هالووین لذت ببرند و هم موقع چهارشنبه سوری آتشی برپا کنند و در کنار پدر و مادرشان خاطرات کودکیشان را بسازند. و البته مهمتر از همه آغاز سال است! کودکان ایرانی میتوانند دو بار در سال، آغاز سال نو را جشن بگیرند و بدین ترتیب هم از پاپانوئل و کادوهای کریسمس و تعطیلات ژانویه و مسافرت و بودن با خانواده خوشحال باشند و هم موقع نوروز عیدی بگیرند و آجیل عید بخورند و پای سفرهی هفت سین از تماشای ماهی قرمزها (که این روزها بحث بر سر خریدن یا نخریدن آنها در بین ایرانیان داغ است) غرق در دنیای کودکانه شوند و شادی کنند.
این که فرزندان ما به کدام فرهنگ دلبستگی بیشتری داشته باشند، دغدغهای است که خیلی از والدین ایرانی دارند اما جای هیچ گونه نگرانی ندارد. بچهها قرار نیست در هیچ کدام از این فرهنگها غرق شوند. آنها میتوانند در این جریان سیال بین تقابل دو فرهنگ شناور باشند و از شنا کردنشان لذت ببرند. بچهها اینجا (در کانادا) مدرسه میروند، دوستان کانادایی دارند، در مراسم و تولدها و جشنها و میهمانیها شرکت میکنند و ناخودآگاه با فرهنگ غربی آشنا میشوند و از این همه شادی و سرگرمی و بازی و خنده سرمست میشوند. از طرفی آنها در خانوادههایی زندگی میکنند که آداب و رسوم ایرانی را میدانند و به جا میآورند و البته قطعاً از آن بهرهمند میشوند و لذت میبرند. این که پدر و مادر در کجای میان این دو فرهنگ ایستادهاند و چقدر بچهها را با مؤلفههای فرهنگ ایرانی آشنا و درگیر میکنند قطعاً در شکلگیری فرهنگ کودکان (که شکلدهندهی تمامی مراحل زندگی آنها است) تأثیر خواهد گذاشت.
کانادا یک کشور چند فرهنگی (مولتی کالچرال) است و بنا بر این، شهروندان آن با فرهنگهای مختلف آشنا هستند. آنها همان طور که با غذاهای عربی و کرهای و مکزیکی آشنا هستند و همان گونه که شروع سال نو چینی را به چینیها تبریک میگویند، نوروز را نیز به خوبی میشناسند و برای مثال، اگر همسایههای کانادایی شما بدانند که شما ایرانی هستید، به شما تبریک میگویند و حتی گاهی معلمان برخی دانش آموزان ایرانی در مدرسه و به احترام آنها سفرهی هفت سین تزئین میکنند تا در شادی آغاز سال نوی شمسی سهیم شده باشند.
از طرفی شروع سال نوی شمسی، شروع بهار هم هست و این مناسبتی است که در تمام فرهنگها قابل احترام و مهم تلقی میشود. پایان زمستان، شروع روزهای بلند است و گرمای زمین و بالا رفتن دمای هوا که با نغمهی پرندگان و صدای جویبارها و رودها زیباییآفرین است و هر انسانی را فارغ از نژاد و فرهنگ و ملیت به وجد میآورد. شاید برای ما که (کمی ؟) از کودکی فاصله گرفتهایم، این بهترین فرصت باشد که ما هم مثل بچهها از این نو شدن و دگرگونی بهار بهرهمند شویم و در کنار به جای آوردن آداب و رسوم شب عید به گذشتههای خود نیز نیمنگاهی داشته باشیم و حس و حال عید را که قطعاً انرژیبخش و شادیآفرین است در خانوادهمان تقویت کنیم.
اما نوروز بدون آجیل و شیرینی عید و سفرهی هفت سین و سماق و سنجد و سیب و سیر و سبزه صفایی ندارد. همه ساله در ماه مارچ که مقارن با اسفند ماه است، همچنان که به روزهای آغازین سال نو شمسی نزدیک میشویم، جنب و جوش و شور و شوقی در مغازههای ایرانی شهرهای مختلف کانادا به راه میافتد و هر زمان که وارد مغازههای ایرانی شوید با شلوغی انبوه هموطنان ایرانی روبهرو میشوید که برای خرید آجیل و شیرینیهای مخصوص ایرانی و سایر اقلام مربوط به عید نوروز به همراه خانوادههایشان آمدهاند و خوش و بش میکنند و به دنبال پسته و بادام مرغوب و شیرینی باب میلشان هستند. در واقع، گاهی به نظر میرسد که نوروز در خارج از کشور برای ایرانیان نمود بیشتری دارد و تعصب بیشتری برای برگزاری کامل و بدون نقص همهی آداب و رسوم وجود دارد، به این معنی که اگر برخی خانوادهها از خرید یا پرورش سبزه در ایران سرباز میزدند، اینجا هر طور شده، میبایست سبزه داشته باشند تا مؤلفههای فرهنگ نوروز را به درستی حفظ کنند و به دیگران نیز معرفی کنند.
گاهی ممکن است فکر کنید که چون تعطیلی رسمی ندارید یا هنوز برف میبارد و هوا سرد است، حال و هوای عید را ندارید یا برایتان کمرنگ است، شاید باید به شما حق داد، اما خبر خوشایند این است که نوروز اکنون در کانادا به رسمیت شناخته میشود و با تلاشهای دکتر رضا مریدی، نمایندهی پارلمان اونتاریو از سال ۲۰۰۹ به طور رسمی وارد تقویم کانادایی شده و همگان با آن آشنا هستند. با این که هنوز هیچ تعطیلی رسمی به مناسبت نوروز تعریف نشده، اما فرصتی که خیلی از خانوادههای ایرانی از آن بهره میبرند، تعطیلات مارچ است که به مدت یک هفته مدارس تعطیلاند و خانوادهها میتوانند با گرفتن مرخصی راهی کشورهای آمریکای لاتین یا مقاصد دیگر شوند و از گرمای هوا لذت ببرند و با بودن کنار هم اوقات خوشی را رقم بزنند.
]]>
اگر در کانادا زندگی کرده باشید، میدانید که اتوبوسهای مدرسه، حریم بسیار سفت و سختی دارند. نه فقط اتوبوسها، بلکه تمام وسایل نقلیهای که دانشآموزان را جابهجا میکنند مثل ونها و مینیونها هم تابع قوانینی هستند که میبایست از سوی راننده رعایت شود و هم حریمی دارند که توسط سایر شهروندان و رانندگان به آن احترام گذاشته میشود. با نگاهی به آمار تصادف اتوبوسهای مدرسه در کانادا، مشخص است که ایمنی دانشآموزان برای سازندگان و طراحان این اتوبوسها تا چه میزان از اهمیت برخوردار است. از میان ۱۴۲ مورد مرگ و میر که در طول ده سال در سراسر کانادا مربوط به اتوبوسهای مدرسه بوده است، تنها ۵ مورد مربوط به دانشآموزان بوده و سایر موارد مربوط به مرگ و میر عابران، رانندگان اتوبوسهای مدرسه، دوچرخهسواران و بخش عمدهی آن یعنی ۹۰ مورد مربوط به سرنشینان وسایل نقلیهی روبهرو بوده است. این آمار نشان از ایمنی و استحکامی دارد که در اتوبوسهای مدرسه در کانادا به کار رفته است.
اما در این اتوبوسها چه امکانات و تمهیداتی پیشبینی شده تا جان دانشآموزان را در تصادفها حفظ کند و میزان تلفات و آمار جراحتها را به حداقل برساند؟ علاوه بر دارا بودن شاسی و بدنهی بسیار قوی، همهی این اتوبوسها “دماغ دار” هستند، که باعث میشود در تصادفها ایمنى بیشترى داشته باشند. این به آن معنا است که موتور اتوبوس در قسمت جلو کار گذاشته میشود که در زمان برخوردهای مقابل (که شدیدترین برخوردها هستند) مانند سپری عمل کند که ضربه و فشار ناشی از تصادف را تا حد بسیار زیادی بکاهد و مانع آسیب جدی به بدنه و کابین (که دانشآموزان در آن هستند) شود. این نوع طراحی امروزه در سایر اتوبوسها قدیمی شده و به کار نمیرود، اما در مورد اتوبوسهای مدرسه همچنان برای برخورداری از حداکثر ایمنی ممکن در تصادف به کار میرود.
موقعی که اتوبوسها ایستادهاند و در آنها باز است (بچهها در حال سوار و پیاده شدن هستند) از چند ثانیه قبل چراغهای نارنجی و قرمز هشدار دهنده شروع به خاموش و روشن شدن میکنند و بلافاصله دو اتفاق میافتد: اول این که یک تابلوی ایست از سمت چپ به طور اتوماتیک باز میشود که تمام اتومبیلها را (حتی در لاین روبهرو) ملزم به ایست میکند، و دوم این که یک بازوی دو متری در جلوی اتوبوس باز میشود که مانع از آن میشود که بچهها به طور غریزی و با دیدن والدین یا خانهشان به سمت خیابان بدوند. تابلوی ایست دارای دو چراغ چشمکزن قرمز نیز میباشد که بتواند به سرعت توجه تمام رانندگان را جلب کند.
وقتی بچهها پیاده شدند و در بسته شد، علامت ایست اتوماتیک بسته میشود و همهی اتومبیلها اجازه پیدا میکنند حرکت کنند. در واقع در زمانیکه بچهها در حال سوار و یا پیاده شدن هستند، هیچ وسیلهی نقلیهای در نزدیکی اتوبوس مدرسه اجازهی حرکت ندارد. اگر شما از کنار اتوبوس عبور کنید و این در حالی باشد که تابلوی «ایست» باز است، ۲،۰۰۰ دلار (معادل شش میلیون تومان!) جریمه میشوید و حتی اگر پلیس در صحنه نباشد، رانندهی اتوبوس شمارهی پلاک شما را به پلیس میدهد. علاوه بر تمام اینها، رانندگیها در اطراف اتوبوسهای مدرسه واقعاً با احتیاط صورت میگیرد. رانندگان اهمیت آن را میدانند و خوب آموزش دیدهاند. بنابراین نتیجه این است که اتفاقات ناگوار برای بچهها به حداقل میرسد.
در نزدیکی مدارس، گذربانها راه اتومبیلها را میبندند تا بچهها و والدینشان بدون خطر عبور کنند. این کار از ساعات اولیهی صبح شروع میشود و با نزدیک شدن به زمان تعطیلی مدارس در بعد از ظهر، مجدداً آغاز میگردد. در نزدیکی مدارس محدودیت سرعت ۳۰ کیلومتر بر ساعت است که باعث میشود آمار تصادف در نزدیکی مدارس به صفر نزدیک شود. جریمهی تخلفات رانندگی در نزدیکی مدارس دو برابر است و امتیاز منفی بیشتری از دارندگان گواهینامه کم میشود و مدت بیشتری نیز طول میکشد تا از امتیاز منفی رفع اثر شود. با تمام تمهیداتی که گفته شد، فرهنگ عمومی حمل و نقل نیز به گونهای است که میزان تصادف عموماً پائین است و به طور خاص در مورد دانشآموزان ایمنی آمد و شد بسیار بالا و رفت و آمد آنها در امنیت نسبی بسیار خوبی است.
]]>
گزارش ویژهی پرنیان از نتایج انتخابات فدرال کانادا
لیبرالها با شکست محافظهکاران به دولت اکثریت رسیدند
دوران هارپر با «پیروزی تاریخی» لیبرالها به پایان رسید
شصت و هشت درصد واجدین شرایط، در رأیگیری شرکت کردند
برای اولین بار دو ایرانی به پارلمان کانادا راه یافتند
استفن هارپر پس از شکست، از مقام رهبری حزب کنارهگیری کرد
یکی از برنامه های مهم دولت لیبرال، برقراری روابط دیپلماتیک با ایران است
غروب روز دوشنبه نوزدهم اکتبر با پایان رأیگیری برای گزینش ۳۳۸ نماینده مجلس و دولت جدید، دورهی تازهای در تاریخ ۱۵۰ سالهی کانادا آغاز شد که بسیاری با خوشبینی، آن را دورهای درخشان و امیدوار کننده میدانند. حزب لیبرال به رهبری جاستین ترودو ۴۳ ساله، سیاستمدار جوان و کاریزماتیک خود موفق شد از ۳۳۸ کرسی پارلمان ۱۸۴ کرسی را به دست آورد و به دوران تلخ و نگرانکنندهی هارپر پایان دهد. استفن هارپر، سیاستمداری که توانست در سال ۲۰۰۶ به عنوان رهبر حزب تازهزاد محافظهکار، در رأس دولت اقلیت به قدرت برسد و پس از آن، توانست در انتخابات دو دورهی ۲۰۰۸ و ۲۰۱۱ نیز پیروزیاش را تکرار کند. هارپر در سال ۲۰۱۱ با ۱۶۸ کرسی به دولت اکثریت رسید. در این مدت، هارپر چهرهی کانادا را بسیار دگرگون کرد. از پیش از اعلام شروع مبارزات انتخاباتی، بر اساس نتایج نظرسنجیهای گوناگون، بیش از دو سوم مردم خواستار تغییرات بنیادی و برکناری هارپر و محافظهکاران از قدرت بودند. لیبرالها پس از مدتها با انتخاب جاستین ترودو که پسر ارشد پییر ترودو، یکی از نخستوزیران پیشین کاناداست، کم کم خود را بازسازی کرده بودند. دیگر حزب عمدهی کانادا، حزب دموکراتیک نو (به اختصار ان دی پی) از سوی دیگر مقبولیت زیادی پیدا کرده و مدعی به قدرت رسیدن در سطح فدرال بود. آنها در انتخابات دورهی قبل پیروز شده و ۱۰۳ نماینده به مجلس فرستاده بودند و برای نخستین بار به رهبری تام مولکر، سیاستمداری با یک کارنامهی سیساله در سیاست معاصر کانادا، در جایگاه حزب اپوزیسیون رسمی دولت اکثریت محافظهکاران قرار گرفتند. نتایج آخرین نظرسنجیها در اواخر ماه جولای نشان میداد که ان دی پی با اختلاف اندکی از دو حزب دیگر در میان مردم طرفداران بیشتری دارد.
استفن هارپر، نخست وزیر دولت محافظهکاران، روز دوم اوگوست، در دیدار با دیوید جانستون، فرماندار کل کانادا خواستار انحلال مجلس شد و پس از آن، آغاز مبارزهی انتخاباتی برای انتخاب نمایندگان دورهی چهل و دوم پارلمان کانادا را اعلام کرد. روز رسمی انتخابات بر اساس قانونی که دولت هارپر تصویب کرده، هر چهار سال یک بار در سومین دوشنبهی ماه اکتبر است که امسال به روز ۱۹ اکتبر افتاد. با اعلام انتخابات، طولانیترین مبارزههای انتخاباتی تاریخ کانادا شروع شد. طول مدت مبارزههای انتخاباتی معمولاً حدود ۳۷ روز است. در این دوره، احزاب میتوانستند ۷۸ روز به این کار بپردازند.
شبکهی سی بی سی، شبکهی رادیو و تلویزیون ملی کانادا، جریان روز رأیگیری و نتایج به دست آمده را به صورت زنده گزارش میکرد. بعد از ۷۸ روز و افت و خیزهای بسیار، غروب روز ۱۹ اکتبر، کمی پیش از پایان مجال رأی دادن، گزارش سی بی سی آغاز شد. به لحاظ زمانی، مهلت رأی دادن در چهار استان آتلانتیک (حاشیهی اقیانوس اطلس) کانادا که مجموعاً ۳۲ کرسی در مجلس دارند، به پایان رسید و سی بی سی شروع به اعلام برندگان حوزههای ۳۲ گانهی این استانها کرد. با شگفتی بسیار، خیلی زود روشن شد که لیبرالها هر ۳۲ کرسی این استانها را بردهاند. زمانی که ساعت نه و نیم مراکز رأیگیری در استانهای کبک و تورنتو هم بسته شد، شمارش آرای استانهای آتلانتیک تقریباً به پایان رسیده بود. با شمارش آرایی که مردم در روزهای رأیگیری پیش از موعد داده بودند که حدود سه میلیون و ۶۰۰ هزار رأی بود، حدود یک ربع ساعت از بسته شدن مراکز کبک و انتاریو گذشته بود که مرکز بررسیهای ریاضی نتایج رأیگیری سی بی سی اعلام کرد با توجه به درصد، تعداد و اطلاعات دیگری که به سی بی سی رسیده، ما اکنون میتوانیم اعلام کنیم: «نخست وزیر آیندهی کانادا جاستین ترودو و دولت حاکم، حزب لیبرال است. اما هنوز دقیقاً نمیتوانیم بگوییم که این دولت اکثریت است یا اقلیت …» برای رسیدن به دولت اکثریت، دست کم نیمی از کرسیها به علاوهی یک لازم است. موج سرخ لیبرالها از این منطقه از کانادا آغاز شد.
موج سرخ لیبرالها، کم کم همهی استانها را در بر گرفت
آرای هر حوزه که خوانده میشدند، کانادا سرختر و سرختر میشد. زمان زیادی طول نکشید که تعداد کرسیهایی که لیبرالها برده بودند و یا در آن حوزهها از احزاب دیگر پیشی گرفته بودند، ابتدا دو رقمی و بعد به سرعت سه رقمی شد و از ۱۷۰ کرسی گذشت. برای رسیدن به دولت اکثریت، ۱۷۰ کرسی از ۳۳۸ کرسی لازم بود. باز هم پیتر منزبریج، گوینده ارشد سی بی سی اعلام کرد: «سی بی سی اعلام میکند که دولت آیندهی کانادا به رهبری جاستین ترودو، اکثریت خواهد بود.» لیبرالها با این پیروزی تاریخی، به دوران کمابیش ده سالهی حکومت محافظهکاران و هارپر پایان دادند.
لیبرالها با ۶ میلیون و ۹۳۰ هزار و ۱۳۶ رأی، ۱۸۴ کرسی به دست آوردند و به حکومت اکثریت رسیدند. محافظهکاران با ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار و ۴۹۶ رأی به ۹۹ کرسی رسیدند و اپوزیسیون رسمی دولت اکثریت لیبرال شدند. ان دی پی نیز ۳ میلیون و ۴۶۱ هزار و ۲۶۲ رأی به دست آورد و صاحب ۴۴ کرسی و حزب سوم مجلس شد. بلوک کبکوا به رهبری ژیل دوسپ که خود نتوانست کرسیاش را به دست آورد، با ۸۱۸ هزار و ۶۵۲ رأی، فقط ۱۰ کرسی به دست آورد. خانم الیزابت می، رهبر حزب سبز، این دوره هم به تنهایی نماینده و صدای حزب سبز در مجلس خواهد بود. حزب سبز ۶۰۵ هزار و ۸۶۴ رأی به دست آورد.
گرانترین انتخابات تاریخ کانادا به زبان آمار و ارقام
احزاب در انتخابات این دوره ۵۴ میلیون و ۴۷۵ هزار و ۸۴۰ دلار خرج کردند. در دورهی گذشته (۲۰۱۱) این مخارج ۲۱ میلیون و ۲۵ هزار و ۷۹۳ دلار شده بود. نامزدهای این دوره ۷۳ میلیون و ۶۱۱ هزار و ۵۹ دلار هزینه کردند، در حالی که در سال ۲۰۱۱، کاندیداها ۲۸ میلیون ۲۴۴ هزار و ۴۹۹ دلار هزینه کرده بودند. در مجموع احزاب و کاندیداها امسال مبلغ کلان ۱۲۸ میلیون و ۸۷ هزار و ۴۳ دلار خرج کردهاند. در انتخابات ۲۰۱۱ این مبلغ به ۴۹ میلیون و ۲۷۰ هزار و ۲۹۲ دلار بالغ شد. علاوه بر مخارج احزاب و کاندیداها، سازمان انتخابات کانادا برای یک انتخابات معمولی ( ۳۷ – ۳۸ روزه ) حدود ۳۵۰ میلیون باید خرج کند . در این دوره هنوز دقیقا مشخص نشده ولی با توجه به افزایش طول مدت مبارزات انتخاباتی و رای دهندگان باید دست کم ۳۰۰ میلیون دلار دیگر بر این مبلغ اضافه کرد.
افزایش مشارکت زنان و اعضای اقوام بومی کانادا
در مجموع آمار رسمی سازمان انتخابات کانادا نشان داده که ۱۷۹۲ نفر کاندیدای نمایندگی مجلس بودهاند. در نهایت اکثریت انتخابشدگان را مردان تشکیل میدهند. اما بر تعداد نمایندگان زن کمی افزوده شده است. در مجلس دورهی قبل، ۷۷ نماینده زن بودند و در این دوره، شمار زنان به ۸۸ نفر رسیده است. امسال از حزب لیبرال ۵۰ زن، از ان دی پی ۱۸ و از حزب محافظهکار ۱۷ کاندیدای زن به نمایندگی انتخاب شدهاند. تعداد نمایندگان اقوام بومی کانادا هم از ۷ نماینده به ۱۰ نماینده افزایش یافته است. درصد کسانی هم که در این انتخابات رأی دادهاند، بیسابقه بوده است. ۵ .۶۸ درصد واجدین شرایط در رأیگیری شرکت کردهاند. دورهی گذشته ۱ .۶۱ درصد رأی داده بودند. این افزایش اهمیت بسیار دارد و بر نتیجهی انتخابات هم اثر گذاشته است. امسال، به ویژه شمار اعضای اقوام بومی و جوانانی که رأی دادند، افزایش قابل توجهای داشته است.
استفن هارپر پس از شکست، از رهبری استعفاء داد
از هفتههای آخر مبارزههای انتخاباتی، شایعاتی بر سر زبانها بود که اگر هارپر به قدرت نرسد، از رهبری حزب کنارهگیری میکند. اما پس از اعلام نتایج و سخنرانی تام مولکر، هارپر در سخنرانی خود در آلبرتا، هیچ اشارهای به این موضوع نکرد. همزمان، دبیر کل حزب محافظهکار با صدور بیانیهای چهار سطری، رسماً خبر داد استفن هارپر به عنوان نمایندهی مجلس میماند، اما از رهبری حزب کنار میرود. از روز سهشنبه بحث انتخاب رهبر موقت و رهبر جدید برای حزب در بین محافظهکاران و رسانهها مطرح شده است. از کسانی مانند جیسون کنی و چند نفر دیگر نام میبرند، ولی هنوز هیچ چیز معلوم نیست. در واقع وضعیت تام مولکر هم به روشنی معلوم نیست. با توجه به شکست ان دی پی، شاید اعضای آن حزب نیز خواستار استعفای مولکر بشوند. ژیل دوسپ که بار دیگر نتوانست کرسی خود را به دست آورد، قرار است بعد از تشکیل جلسهای از ده نمایندهی انتخاب شده، وضعیت و آیندهی سیاسی خود را مشخص کند.
بازتاب جهانی پیروزی جاستین ترودو، گفتوگوی تلفنی اوباما با ترودو
از نیمه شب دوشنبه، بسیاری رسانههای جهان به انتخابات کانادا پرداخته و به ویژه در این گزارشهای خبری، نخست وزیر شدن جاستین ترودو برجستهتر به نظر رسید، چرا که پدرش هم به مدت ۱۶ سال نخست وزیر کانادا بود. سران و رهبران بسیاری کشورهای جهان، پیروزی ترودو را به او تبریک گفتهاند. فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری فرانسه، دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا و به گفتهی جاستین ترودو، باراک اوباما تلفنی با او صحبت کرده و پیروزیاش را تبریک گفتهاند. ترودو روز سهشنبه در کنفرانس خبری در اتاوا توضیح داد که در بارهی طرحش در مورد حضور نظامی کانادا در عراق و سوریه صحبت کرده و اوباما واکنش منفی نشان نداده است. ترودو بارها در سخنانش از هارپر در مورد رابطه با آمریکا انتقاد کرده بود و میگوید باید روابط کانادا با آمریکا ترمیم شود. وی همچنین برنامهی شرکتش در نشست جهانی در مورد گرمایش زمین و حفظ محیط زیست را هم با اوباما در میان گذاشته است. رسانهها اشاره کردهاند که این اولین بار است که کسی نخستوزیر میشود که پیشتر، پدرش هم در این مقام بوده است. در کنفرانس خبری اتاوا، ترودو اعلام کرده کابینهی خود را روز چهارشنبه چهارم نوامبر، معرفی خواهد کرد. با پیروزی لیبرالها، اظهار امیدواری شده که امور حکومتی کانادا به کلی تغییر کرده و مردم شاهد اوضاع متفاوتی باشند. ترودو مجموعاً در جریان مبارزات انتخاباتی حدود ۱۷۰ وعدهی عمده داده است. در زمینهی امور مهاجرت و زندگی مهاجران هم اصولاً لیبرالها سیستم بهتری دارند. ترودو به طور رسمی چند بار گفته که یکی از برنامههای دولت لیبرال، شروع روابط مجدد با ایران و گشایش سفارت کانادا در این کشور است. برای شروع روابط مجدد، دو کشور قاعدتاً باید از سطح کاردار و یا دفتر حفظ منافع در کشور یکدیگر شروع کنند. برای نخستین بار در تاریخ مهاجرت ایرانیان به کانادا، آقایان علی احساسی و مجید جواهری هر دو از حزب لیبرال و از توزنتو به پارلمان کانادا راه یافتند. در این مقطع، برقراری روابط دیپلماتیک بین کانادا و ایران، به نظر بسیار ناظران سیاسی، کار مهاجران، دانشجویان ایرانی و آن دسته از ایرانیانی را که به ایران رفت و آمد میکنند و با ایران رابطه دارند، آسانتر میکند.
]]>