' رسانه‌های قومی در برزخ دیروز و امروز | پرنیان
موضوع ماه — 13 اکتبر 2013

دکتر وحید طلوعی

به نظر می‌رسد هنوز نظر ریگینز (۱۹۹۲) دربارۀ فواید رسانه‌های قومی کارگشاست، چرا که ارتباط رسانه‌های قومی و هویت اقلیت‌های قومی را به خوبی نشان می‌دهد. او اشاره می‌کند که رسانه‌های قومی اولین فایده‌شان این است که نشان می‌دهند اقلیت‌ها می‌خواهند خودشان را به جامعه نشان دهند و بیان کنند و به این منظور به قدرت رسانه نیز پی برده‌اند و با حضور در فضای عمومی جامعه تلاش می‌کنند تا هم اجتماع قومی خود را توانمند کنند و هم چنان به رسمیت شناخته شوند که بتوانند در سیاست‌گذاری‌های کلان‌تر مداخله کنند و در نهایت هم این رسانه‌ها وظیفۀ اطلاع‌رسانی را بر عهده دارند.

به این ترتیب، اول این مسئله باید حل شود که این اقلیت خودش را چگونه تعریف می‌کند. می‌دانیم که هویت امری ثابت و پایدار نیست، بلکه از جمله مقولاتی گفتگویی و مذاکره‌پذیری است که در هر بازخوانی به صورتی دیگر ترکیب می‌شود. مسئله وقتی پیچیده‌تر می‌شود که گروه قومی خود مجموعه‌ای از گرایشات متفاوت باشد، امری که نزد ایرانیان غریب نیست. از سوی دیگر،  همۀ ماجرا هم این فواید نیست. باید دقت کرد که این وظایف در گیرودار عواملی کار می‌کنند که گاه از حوزۀ اختیار رسانه خارج است. مثلاً اهداف عام و نیز اهداف خاص گروه‌های قومی و گروه‌های اقلیتی درون این گروه‌ها و بازنمایی این اهداف و علایق در رسانه‌های قومی و جهت‌گیری رسانه مذکور از آن جمله است. در کنار آن، هدف‌گذاری خود رسانه‌ها هم اهمیت دارد که اصولاً چقدر برنامه‌ای کلان برای ترتیب‌دادن برنامه‌های خردتر خود دارد و آن برنامۀ کلان چه هدفی را دنبال می‌کند. این امر از این رو اهمیت دارد که بازنمایی گروه قومی از طریق رسانه‌ها در اصل وابسته به درک هویتی است که آن گروه قومی از خود دارند و جهتی است که خود را در زمینۀ جدید تعریف و به مقتضای غیردانستن دیگران بازتعریف می‌کنند. به نظر می‌رسد که آنچه محتوا و صورت رسانه را شکل می‌دهد همین است. نکته تأمل‌برانگیز آنکه این جهت‌یابی می‌باید با مخاطب‌شناسی صورت گیرد.

تحقیقاتی که در خصوص مصرف رسانه‌های قومی در کانادا صورت گرفته‌اند نشان می‌دهند که عمدۀ مصرف‌کنندگان این رسانه‌ها نسل اول مهاجرانی‌ با بیش از چهل سال سن‌اند که در عین حال به رسانه‌های سنتی‌تر متمایل‌ترند. تحلیل محتوای رسانه‌ها هم نشان می‌دهد که گرایش بیشتر رسانه‌ها به پر کردن خلأیی است که این گروه در دنبال کردن اخبار سرزمین جدید و نیز در پیوندهای خود با زادبومشان حس می‌کنند. این روی‌آوری به نسل اول، که اندکی نیز با حس دردآلود بازگشت همراه است و حتی اگر به صراحت بیان نشود هم در قالب یادآوری خاطرات پیشین در پی عمق بخشیدن به هویتی وطنی است، در اصل اجتماعی را شکل می‌دهد که خود را نه در زمینۀ جدید، که در هوای پیشین خود می‌شناسد. بسیاری از صفحات نشریات و برنامه‌های دیداری در این حوزه‌ها سیر می‌کنند و اصولاً هم در بین نسلی که در وضعیت متناقص‌نمای ماندن و رفتن گرفتار است، خواندن، دیدن و مواجهه و مصرف رسانه‌های قومی آسایشی در این وضع دشوار است. اما نکته در این است که این روند هر چه بیشتر نگاه مهاجر را به عقب واداشته، از پیش رفتن‌اش در جامعۀ جدید بازمی‌دارد.

در بین رسانه‌های فارسی‌زبان شاید این امر بیشتر به چشم بیاید. اگر این رسانه‌ها آینۀ بازنمای اجتماع ایرانیان باشند، در این آینه چه می‌بینیم جز اخباری از وطن، یادآوری وقایع تاریخی و سیاسی وطن، میزگردهایی در خصوص مسایل داخلی وطن و حتی طنز و قصه و شعر از وطن. شمار عظیم مهاجران اجباری که در آرزوی بازگشت می‌سوزند و تعداد فراوان خودبه‌تبعیدآمدگانی که سودای بازگشت دارند این امر را توجیه می‌کند، ولی دیگر از این رسانۀ قومی نمی‌شود خواست بازنمای اجتماع ایرانیان اینجا باشد.

درست است که بازآفرینی گذشته حال را از حیث سیاسی معنادار می‌سازد، اما مسئله این است که در این وضعیت، رسانه‌های ایرانی به جای آن که به شکل‌گیری اقلیتی منسجم در جامعۀ جدید با خواست‌هایی معطوف به این جامعه توجه کنند، مقصد و مقصود را در جای دیگری می‌بینند. این تعهد ارزشمندی است که از امکان بیرون بودن استفاده کرد تا مسایل درون را بهتر و آزادانه‌تر دید و برای بهبود شرایط داخلی در حد توان کار کرد، اما به نظر می‌رسد این امر موجب می‌شود تا ارتباط رسانه با مخاطبی که خود را دیگر نه فقط ایرانی که ایرانیِ کانادایی می‌داند و عمدتاً نسل دوم است گسسته شود.

پرسش این است که رسانه‌های فارسی برای تولید هویت ایرانی کانادایی چه کرده‌اند و چه می‌توانند بکنند و برای این منظور باید دید که آیا ایشان مخاطبان خود را هدف گرفته‌اند یا نه. آیا نسلی که خود را در جامعۀ جدید تعریف می‌کند و اخبار را از رسانه‌های اصلی جامعۀ مادر می‌گیرد، اقبالی به خبرهای ترجمه‌شده خواهد داشت؟ آیا نسل بازی‌های رایانه‌ای به خواندن قصه‌ای حتی از قصه‌های معاصر ایرانی در مجله‌ای دلخوش خواهد بود؟ آیا نسل دوم از طریق اندوه جاری در خاطرات تاریخی پدرانش به تاریخ وطن علاقه خواهد بست؟ آیا وطن را اصلاً از طریق این رسانه‌ها خواهد شناخت؟ پاسخ نیازمند واکاوی است، ولی با یک بررسی مختصر هم به نظر می‌رسد که چنین نیست و رسانه‌های قومی ما خود را به ساخت اجتماعی که پایه‌ و مایه‌اش در سرزمین تازه باشد اعتقادی ندارند. اگر چنین باشد، این رسانه‌ها در بازهویت‌یابی نسل جدید مهاجران کارا نخواهند بود و به واسطۀ همان نیز از دیگر وظایفشان چون توانمندسازی اجتماع قومی و تدارک مداخلات آن در سیاست‌های کلان بازمی‌مانند. بنابراین، به نظر می‌رسد همچنان که رسانه‌های ایرانی در پی تولید فعالان سیاسی و اجتماعی یا حداقل ایجاد حساسیت نسبت به مقولات سیاسی و اجتماعی درون ایران هستند، بیش از آن و شاید پیش از آن باید دست در کار برآوردن فعالانی درون جامعۀ جدید باشند، فعالانی که هویت خود را از پیوند با همین رسانه‌ها خواهند گرفت. البته باید پذیرفت که با توجه به ناهمگنی علایق ایرانیان این امر دشوار خواهد بود، اما رسانه ابزار قدرتمندی است که حتی منظر افراد را عوض می‌کند و افراد را به کنشگرانی فعال در صحنه اجتماعی بدل می‌سازد.

برای نمونه، آیا در میان فراوانی فال‌نامه‌ها و جدول‌ها و کمک‌های روان‌شناسی و چگونه‌چه‌کنیم‌های رسانه‌های ایرانی جایی برای بررسی مسایل اجتماعی ایرانیان کانادایی نیست؟ آیا در بین انبوه بررسی‌های جنسیتی مرتبط با ایران، جایی برای بررسی‌های جنسیتی ایرانیان کانادایی نیست؟ آیا مسایل اجتماع ایرانیان جایی برای طرح و بررسی ندارند و انتشار اخبار صرف یا حداکثر تحلیل‌هایی فردی‌ساز از ماجراهایی چون خودکشی‌ها، تقلب‌ها، خشونت‌ها، گروه‌های جوانان، کاربرد فرهنگ ایرانی، خانواده و ازدواج و طلاق و هزاران گونه دیگر کفایت می‌کند؟ به نظر می‌رسد پرداختن به این مسایل – در کنار پرداختن به هنر و ادبیات و علم و هر چیز دیگری از این دست که در آن ایرانیان در سرزمین نو با آن درگیرند –  در وجهی جمعی، گفتاری خاص برای اجتماع ایرانیان خواهد ساخت که می‌توانند در آن خود را بازیابند.

در پایان باید به نکته‌ای مهم نیز اشاره کرد. رسانه‌های فارسی‌زبان در اطلاع‌رسانی به ایرانیان نسل اول و نیز استفاده از گروه‌های تجاری و اقتصادی و در برخی نشریات در بازتاب فعالیت‌های فرهنگی و هنری مهاجران به خوبی عمل کرده‌اند. این رسانه‌ها در بخش اطلاع‌رسانی موجب  پیوندهای اجتماعی اعضای تازه به گروه‌هایی با علایق متفاوت می‌شوند که در ابتدای ورود تازه-مهاجران برای آنها بسیار مهم است. از سوی دیگر، هم بهره گرفتن از کمک‌های مالی اهل بازار و هم معرفی ایشان در حد خود پیوندهای اقتصادی درون اجتماع قومی را تقویت می‌کند. این مسئله فقط منحصر به هم‌زبانی و راحتی نیست، بلکه این پیوندهای دوجانبه موجب تقویت حس تعلق نیز خواهند بود. در عین حال، بخشی از ادبیات مهاجرت مرهون رسانه‌های ایرانی جدی است که به نشر شعر و قصه و فیلم و عکس و مقاله و کتاب هنرمندان و روشنفکران ایرانی خارج‌نشین پرداخته‌اند، مقوله‌ای که می‌باید مفصل بدان پرداخت. این امر در کنار خبررسانی‌های عام و شریک‌کردن ایرانیان در زندگی جمعی، در زمینه و زمانه‌ای که باقی ماندن در فضای عمومی رسانه‌ای بسی دشوار است، از هر رو رسانه‌های ایرانی را در خور ستایش می‌سازد؛ رسانه‌هایی که خود را در کسب‌وکاری خانوادگی تعریف نکرده باشند و به اندکی بیشتر از دخل‌وخرج نیز بیاندیشند.

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان