دکتر وحید طلوعی
درباره تحصیل فرزندان مهاجران در مدارس فرانسهزبان انتاریو
پیشتر در شماره ۹ پرنیان به تفصیل در مورد آموزش زبان مادری –با تاکید بر زبان فارسی- به فرزندان نسل دوم به بعد مهاجران سخن گفته شد. اما مهاجران ایرانی به عنوان والدین این نسل با پرسش دیگری در استانهایی چون انتاریو روبرو هستند: «آیا بهتر نیست تا فرزندان مان را به مدارس فرانسهزبان استان بفرستیم تا همزمان به دو زبان رسمی در کانادا مسلط شوند و در آینده بتوانند از فرصتهای شغلی بیشتری بهره ببرند؟» نویسنده در این مقاله به ابعادی از این بحث میپردازد.
میگویند که آموزش زبان دوم و سوم برای بچهها بسیار راحت است. میگویند بنا به گفته دانشمندان، روانشناسان و زبانشناسان، مغز چنان طراحی شده است که کودکان به راحتی میتوانند قبل از یازدهسالگی تا چهار زبان را همزمان بیاموزند و هیچ مشکلی برای انتقال از یک زبان به زبانی دیگر نداشته باشند. میگویند در کانادا وقتی بچه فرانسه و انگلیسی را با هم یاد بگیرد، و برایش کار سختی نیست، دوزبانه میشود و این امر بسیار به او کمک خواهد کرد.
با این حساب و بر اساس این گفتهها به نظر بسیار جالب توجه میرسد که استفاده از مدارس دوزبانه و گاه حتی مدارسی به زبانی غیر از زبان کوچه و بازار برای قرار گرفتن در زبان و فرهنگی دیگر – وقتی زمینۀ آن مهیا باشد – بسیار وسوسهانگیز است. مخصوصاً وقتی آموختن زبانهای چندگانه آرزوی برآورده نشدهی پدر و مادر باشد. و در کانادا این امکان فراهم است. کودکان میتوانند در محیطی انگلیسیزبان زندگی کنند و در مدارسی فرانسهزبان درس بخوانند که خود به دو صورت است: آموزش به زبان فرانسه که در آن دانشآموزان فقط به زبان فرانسه و در قالب فرهنگ فرانسوی آموزش میبینند و البته راهیابی به این مدارس هم شرایطی خاص میخواهد که از آن جمله است متولد فرانسه بودن یا آموزش پیشینی دانشآموز یا یکی از والدین او به زبان فرانسه یا تکلم به زبان فرانسه به منزلۀ زبان اول خارجی در خانواده و مانند اینها. صورت دوم که البته روزبهروز بر میزان تقاضای آن افزوده میشود و از جمله در استان انتاریو از حدود ۷٫۲ درصد در سال ۲۰۰۰ به نزدیک به ۱۴ درصد رسیده است، آموزش در مدارسی است که به مدارس دوزبانه معروفاند و در آنها دروس هم به زبان انگلیسی و هم فرانسه تدریس میشوند. آموزش در این مدارس البته هرچند برای ساکنان و متولدان کانادا به سبب برخورداری از منافع درازمدت آن بیشتر و بیشتر خواستنی میشود، برای تازهواردان به سرزمین افراها گاه بدل به مشغلهای فکری میشود.
در این شکی نیست که مسلطان به دو زبان رسمی کانادا، دوزبانههای فرانسه و انگلیسیدان، تقریباً در همۀ حوزههای کاری و بالاخص در مشاغل دولتی با اختلاف بسیار بخت بیشتری برای یافتن کار یا دستیابی به شرایط کاری بهتری دارند و در کنار آن، از فواید دانستن یک زبان دیگر که امکان استفاده از فرهنگی دیگر را میدهد نیز برخوردارند، ولی رسیدن به این فواید در فردای زندگی، برای کودک مهاجر در امروز همراه با نگرانیها و دلهرههای فراوان است.
درست است که کودکان به سبب ظرفیت ذهنی بالاتر برای دریافت و پردازش سریعتر دادههای زبانی و فرهنگی بسیار سریعتر از بزرگسالان زبان دوم را میآموزند – که البته یک سبب آن ارتباط چندین ساعته با سخنگویان زبان دیگر در مدرسه و اجبار به سخن گفتن در آنجاست – ولی در عین حال نباید غافل بود که کودکان نیز همان حجم از اضطراب را که بزرگسالان در زندگی روزهای اول خود در غربت از سر میگذرانند تجربه میکنند. این مسئله البته به مقولاتی زبانشناختی و عصبشناختی نیز برمیگردد که با سن مهاجرت پیوند خورده است.
بنا به تعریف، زبان دوم زبانی است که پس از زبان مادری آموخته میشود و فردی که زبان دوم میآموزد با فردی که دوزبانه است، بدین معنی که همزمان شروع به آموختن دو زبان میکند، متفاوت است. این تفاوت هم جنبههای زبانشناختی دارد از جمله آنکه در آموزش زبان مادری برخی مقولات مثل تصحیح و درک دستور زبان و امثال اینها برای کودکی که به جهان زبانی مادریاش پرتاب میشود بیمعنی است، در حالی که مسایلی از این قبیل برای کسی که شروع به آموختن زبان دوم میکند بسیار اهمیت پیدا میکند. به عبارت دیگر، وقتی کسی زبان دیگری را میآموزد، آن را با نظامی دیگر یاد میگیرد که به کل با نظام آموختن زبان اول متفاوت است. به همین سبب است که زبانآموزان در زبان دوم هیچگاه به فصاحت و توانش زبانی زبان مادری خود نمیرسند. این امر در پژوهشهای عصبشناختی نیز تایید شده است: قسمتی از مغز که به امر پردازش دادههای آموزشی زبان دوم میپردازد با بخشی که زبان مادری را آموخته است تفاوت دارد.
از همۀ این مقدمات این نتیجه حاصل میشود که گویا بعد از پنجسالگی، که در آن زمان کودک حتی بهرغم دادههای اندک ورودی از زبان مادری و نیز عدم تسلط به ساختارهای گرامری به مهارت زبانی اول خود دست پیدا میکند، قرار گرفتن در جهان زبانی دیگر برای فرد حکم زبان دوم را دارد. این مسئله البته چنان که گفته شد برای کسانی که همزمان بیشتر از یک زبان را میآموزند متفاوت است؛ برای آنها همۀ زبانهای همزمان آموختهشده حکم زبان اول را دارند.
از همۀ این موارد میتوان دریافت که آموزش زبان برای کودکان با سن همبسته است و این امر برای مهاجران میباید که دقتبرانگیز باشد. وقتی کودکی بعد از پنجسالگی وارد سرزمین جدید میشود، آموزش زبان تازه برای او حکم آموزش زبان دوم را دارد؛ اما کودک فرد مهاجری که در سرزمین تازه به دنیا میآید و در فضای دوزبانگی رشد میکند، فیالمثل فارسی و انگلیسی را به مثابه زبان اولیه خود همزمان میآموزد و در مهارتهای زبانی این دو تفاوتهای بسیاری وجود دارد. کودک دوم، هرگاه به مدرسۀ فرانسهزبان برود، زبان فرانسه برایش در حکم زبان دوم است، در حالی که برای کودک اول آموختن فرانسه حکم زبان سوم را خواهد داشت.
در این خصوص البته باید توجه داشت که اگر این ترتیب را بپذیریم، گاه آموختن زبان دوم – به شرط آنکه در سن مناسب آن آغاز شود – از آنجا که مبتنی بر یادآوری و کاربست ساختارهای نحوی و دستوری و واژگانی برگرفته از زبان اول است، پیشرفت سریعتری به همراه دارد و در عین حال، رسیدن به فصاحت و توانش زبانی سخنگویان بومی نیز در برخی از بزرگسالان که آغاز به زبانآموزی کردهاند نیز گزارش شده است. از این رو، گاه به نظر میرسد که آموختن زبان در زمانی مناسب، که لزوماً به معنای رفتن به مدرسه فرانسهزبان نیست، گاه میباید مد نظر قرار گیرد. یعنی گویا برای بحث از فواید یا مضرات تحصیل در مدارس فرانسهزبان علاوه بر آینده شغلی و فراهم آمدن مزیت رقابتی برای فرد در بزرگسالی، باید به نکات بسیاری از قبیل زبان یا زبانهای اول کودک، میزان تحمل اضطراب ناشی از زبانآموزی در کودکان، سن آغاز به زبانآموزی، انتظار رسیدن به فصاحت لازم هم باید در نظر گرفته شوند. در عین حال از یاد نباید برد که آموختن زبانی دیگر همواره پای در آموزش فرهنگی دیگر نیز دارد و باید به این امر نیز توجه شود. این زندگانی فرهنگی گاه تفاوتهای بسیار ایجاد میکند.
اما نکتهای عملی نیز در این میان مطرح است و آن توجه به مسایل آموزشی در این مدارس است. مثل دیگر مدارس، از والدین انتظار میرود که تا حد ممکن به دانشآموز در محیط منزل در اجرای تکالیف درسی کمک کنند. در این وضعیت، وقتی که پدر و مادر خود دانش لازم زبانی را در فرانسه – یا هر زبان دیگری – نداشته باشند، این امر و نیز مراوده و مکالمه با مدرسه با مشکلات و اختلالاتی روبهرو میشود. در حالتی که گاه حتی کمک به فرزندان در تکالیف فرانسه در مدارس معمول خود به مشکلی برای خانوادهها بدل میشود، انتظار اینکه والدین به زبانی که خود بر آن مسلط نیستند در همه درسها به فرزندشان کمک کنند بسیار سخت است.
با این همه، هر خانواده میباید که بر اساس شرایط یکه خود مسیر را برای کودکان آن خانواده انتخاب کند. این مسیر البته گاه برای هر یک از کودکان یک خانواده نیز بسیار متفاوت است. شاید اینکه سود و زیان حاصل را بررسی کرد و بر اساس برایند آن تصمیم گرفت مفید باشد، ولی در این میان این نکته را از کارل گوستاو یونگ، روانشناس از یاد نبریم که «از نظر روانشناسی هیچچیز به اندازۀ زندگی نزیسته والدین بر محیط آنها و به ویژه بر فرزندانشان تاثیر نمیگذارد». به عواقب این تاثیرات میباید اندیشید.
این متن را در این صفحات از شماره نوروزی ۹۴ پرنیان کانادا ببینید.
مغز چنان طراحی شده است که کودکان به راحتی میتوانند قبل از یازدهسالگی تا چهار زبان را همزمان بیاموزند
از یاد نباید برد که آموختن زبانی دیگر همواره پای در آموزش فرهنگی دیگر نیز دارد